بازدید امروز : 42
بازدید دیروز : 20
کل بازدید : 366237
کل یادداشتها ها : 1747
خراسان در خراسان نور در جان تو میچرخد
مگر خورشید در چاک گریبان تو میچرخد؟
خراسان مُهر دریا میشود با گامهای تو
به دست ابرها تسبیح باران تو میچرخد
اگر شوق وصالت نیست در آیینهها، درها
چرا آیینه در آیینه، ایوان تو میچرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهای توست
سماع صوفیان هم گرد عرفان تو میچرخد
به سقّاخانه ات زیباست رقص کاسههای نور
در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو میچرخد
بیابان در بیابان گرگ شد، هر کوه، صیّادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو میچرخد
در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعر !
شروع تازهای در بیت پایان تو میچرخد
مهدی رحیمی :
پرواز خواهم کرد سویت، پر که باشد
پر چونکه باشد می پرم باور که باشد
شاه و گدا فرقی نخواهد داشت این است
درک کریم از اینکه پشت در، که باشد
آری رضا گفتن مؤثر بوده برلب
تاثیر دارد خطبه بر منبر که باشد
مثل شراب از سرکه بودن ها گذشتیم
پای طلب معنی ندارد سر که باشد
دیگر نمی آیم من از باب الجوادت
روی لبم سوگند بر مادر که باشد
قم می شود دروازه ی مشهد یقینا
حرف برادر می شود خواهر که باشد
وقت وداع اینجا ضریحت را همیشه
شش گوشه می بینم دو چشمم تر که باشد
محمد مهدی عبداللهی :
بر گنبد تو ،دست توسّل مى زد
بر مصحف نام تو تفأّل مى زد
اینگونه شفاعت تو را حاجت داشت
"خورشید" که سوى حرمت زل مى زد
موسی علیمرادی :
پریشان واژه هایم را زگیسوی شما دارم
تمام شعر هایم را من از سوی شما دارم
ولا حول ... برآن چشم و بر آن ابرو که من وزنِ
رباعی را فقط از این ترازوی شما دارم
تمام این غزلها را ضمانت میکنی آقا
که صید این مضامین را از آهوی شما دارم
قصیده قامتی و حاجی هر بیت تو هستم
که شرط حق مداری را من از کوی شما دارم
مربع گشت ترکیبم ز هر سو سجده ای واجب
قوافی قبلگاهی شد که از روی شما دارم
درِ عطر غزل افتاد و دل شد قطعه ای از عرش
وَ من این قطعه را از نام خوشبوی شما دارم
به هر مصرع دعا کردم به هر مصرع روا کردی
شبیه مثنوی حسی فرا روی شما دارم
**
اگرکه کربلا رفتم نجف یا سامرا دیدم
تمام روزی خود را من از سوی شما دارم
رضا حاج حسینی :
جایی برای من نگهدارید لطفا
این خسته را در جاده مگذارید لطفا
آقا! رضا هستم... رضا... این اسم را هم
در انتهای لیست بشمارید لطفا
فرقی ندارد بوفه یا قدری جلوتر
جایی کنار پنجره دارید؟!! لطفا ...
ای پنجره! ای چشم های خیره! ای ابر !
بغضم نفس گیر است... می بارید لطفا؟ !
من خسته ام... خود را به روی دوش دارم
این بار را از شانه بردارید لطفا
دنیا اگر دنیای عاقل هاست... مردم !
اصلا مرا دیوانه پندارید لطفا
دیوانه ام... عقلی جوابم را نداده است
کار مرا به عشق بسپارید لطفا
...
گلدسته ای دیدم... گمانم مقصد اینجاست
آقای راننده! نگهدارید لطفا
سعید بیابیانکی :
سلام ای غریب غریبان سلام !
سلام ای طبیب طبیبان سلام !
الا ماهتاب شبستان توس
الا حضرت نور ! شمس الشموس
غریبم من از راه دور آمدم
به دنبال یک جرعه نور آمدم
شبم ، آه یک جرعه ماهم بده
پناهی ندارم پناهم بده
ببخشا اگر دور و دیر آمدم
جوان بودم ، امروز پیر آمدم
منم زائری خام و بی ادعا
کبوتر کبوتر کبوتر دعا
اگر مست و مسرور و شاد آمدم
من از سمت باب الجواد آمدم
من از عطر نامت بهاری شدم
تو را دیدم آیینه کاری شدم
تو این خاک را رنگ و بو داده ای
به ایران من آبرو داده ای
ببخشای این عاشق ساده را
ببخشای این روستا زاده را
تو را دیدم و روشنایی شدم
علی ابن موسی الرضایی شدم