بازدید امروز : 132
بازدید دیروز : 119
کل بازدید : 365148
کل یادداشتها ها : 1747
وقاحت یعنی بیحیایی در مباحث اخلاقی، رذیلهای تحت عنوان «وقاحت» مطرح است که من میخواهم توضیح دهم، گاهی در ارتباط با شهوت قرار میگیرد و منشأ آن شهوت است و گاهی منشأ آن غضب است. «وقاحت» از نظر لغت، به معنای «بیشرمی» است که ما هم این لفظ را در همین معنا استفاده میکنیم. بحث ما «حیا» است نه بی حیایی ولی از آنجا که گاهی تعریف به ضد، مطلب را خوب تفهیم میکند مجبورم اوّل این رذیله را بگویم بعد سراغ آن فضیلت بروم. علما میگویند: «یعرَفُ الاشیاء بأضدادها». چون ضدّ او حیا است و من میخواهم بحث ضد را بکنم،. خود ما هم در محاورات عرفیمان میگوییم: فلانی خیلی بیحیا است؛ و منظورمان همین وقاحت است. یا میگوییم وقیح است یا بیحیا است. این یک بحث لغوی بود. علمای اخلاق، وقتی وقاحت را از نظر اصطلاح تعریف میکنند، میگویند: «وقاحت عبارت است از عدم مبالات نفس نسبت به ارتکاب محرّمات شرعیه، قبایح عقلیه و عرفیه». «عدم مبالات نفس از ارتکاب» به تعبیر ما یعنی «پررویی». اگر انسان، کاری را که از دیدگاه عقل زشت است انجام دهد، و اصلاً هم به روی خود نیاورد و برایش اهمیت نداشته باشد، انسان پررو و بیحیایی است. از نظر درونی، برای چنین کسی ذرّهای ناراحتی ایجاد نمیشود. قبایح عقلیه در ارتباط با عقل عملی است، چون ادراک حُسن و قُبح مربوط به عقل عملی است. محرّمات شرعیه هم یعنی دستورات شرعی. لذا منشأ این که یک نفر با این که میگوید: من معتقد به معاد و نبوّت و همه اینها هستم، در عین حال گناهی میکند و از نظر درونی هم هیچ ناراحتی برایش ایجاد نمیشود، منشأ این عدم مبالات نفس، بیحیایی است. حالا چه شده که او بیحیا شده است، بحث مفصّلی است که قبلاً در همین مباحث تربیتی به آن اشارهای کردم، اما در آینده به آن بحث میرسم و مفصّل صحبت میکنم. روایتی در اصول کافی به نام حدیث عقل و جهل است که در آن بیش از هفتاد جنود عقل و جهل را شمرده است. لشکر عقل چیست؟ لشکر جهل چیست؟ در آنجا هم مسأله حیا مطرح هست. البته از ضدّ حیا که میگوییم قباحت و وقاحت است، در آنجا تعبیر به خُلع میکند که من انشاءالله همه اینها را در آینده بحث میکنم که چرا در آن روایت، تعبیر خُلع است؟ روایت را سماعه از امام هفتم(علیهالسلام) نقل میکند. من هم تحت همین عنوان خُلع در محیط خانوادگی، بحث کردم و گفتم که معنای خُلع، پردهدری است، حیا را هم گفتم که پردهداری است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم): شخص بیحیا دین ندارد ممکن است برخی بخواهند اعمال وقیح خودشان را توجیه کنند، ولی شما فریب این چیزها را نخورید و بدانید که این کارها از عدم تعادل قوای نفسانی نشأت گرفته است. من اخیراً میشنوم که درباره کسی که فحاشی میکند، میگویند: او ادبیاتش خوب نیست. او دارد فحش میدهد و دیگران میگوید: چیز مهمّی نیست ادبیاتش خوب نیست! ما اخیراً داریم این حرفها را میشنویم. یک نفر آدم بیحیا و بیشرمی است و حتی آدم بیدینی است، چون بسیاری از این بیشرمیها خلاف شرع است، اما میگویند: مهم نیست، ادبیاتش خوب نیست یا بدسلیقه است! حالا من روایاتی را میخوانم که فرمودند: لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ. کسی که حیا ندازد، ایمان ندارد. در روایتی پیغمبر میگوید: لا دینَ لِمَن لا حَیاءَ لَه؛ هرکس حیا ندارد، اصلاً دین ندارد. بحث ما بحث تقریباً سلسلهوار و علمی است. من الآن در مورد بحث ریشهیابی حیا وارد شدهام که بسیاری از رذائل اخلاقی، به خاطر افراط قوای نفسانی است. حالت افراطی شهوت و غضب را گفتم و برایش مثال هم زدم. این قوا، حالت تفریطی هم دارند؛ یعنی گاهی شخص به آن مقدار که باید از این قوا بهره بگیرد، نمیگیرد. مثل عدمغیرت که ما به آن بیغیرتی میگوییم. این به خاطر حالت تفریط غضب است. یا فرض کنید کتمانحق؛ اینکه کسی حق را میپوشاند، برای این است که جرأت ندارد حق را بگوید. این حالت تفریطی غضب است و به چنینی شخصی میگویند: ترسو! گاهی ممکن است که شهوت منشأ یک رذیله شود و غضب هم منشأ همان رذیله شود، با این که اینها دو نیروی جدا از هم هستند؛ شهوت یک نیرو در انسان است، غضب هم نیروی دیگری در انسان است، ولی اینها هر دو منشأ یک رذیله میشوند. گاهی هم حتی ممکن است «وهم» نیز موثّر باشد. البته من چون نمیخواهم بحث پیچیده شود، همین دو قوّه را میگویم. 3بیحیایی سرسلسله شرارتها است به جای حساس بحث رسیدیم که گفتم بحث اساسی است و مبتلابه جامعه ما بوده و بحث اساسی مباحث گذشته تربیتی ما است. حالا من برایتان چند روایت میخوانم. یک؛ «القحة عنوان الشر» عنوان همه زشتیها وقاحت و بیشرمی است. عنوان یعنی «تیتر»، یعنی اگر بخواهی برای شرور، یک تیتر بگذاری، آن بیحیایی است. همه شرور زیرمجموعه بیحیایی است. حالا روایت دیگری که خیلی روشنتر است، میفرماید: «رأس کل شر القحة» سرآمد هر شری بیحیایی است. یک روایت از امام صادق علیهالسلام است که می فرماید: «الْوَقَاحَةُ صَدْرُ النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ وَ الْکُفْرِ» سرآمد همه اینها بیحیایی است، یعنی سرآمد نفاق، شقاق و کفر این است. همه دین، حیا است روایات دو نوع است، یک دسته وقاحت را مطرح میکند، مثل این روایاتی که الآن خواندم و در مورد با خود وقاحت بود. در یک دسته از روایات، ضدّش را وطرح میکنند و میگویند: «لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا حَیَاءَ لَهُ» بی شرم ایمان ندارد. این ضدّ وقاحت است. روایتی از پیغمبر اکرم است که فرمودند: قال رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم): «الحیا هو الدین کلُّه» پیغمبر با این سخن، کار را تمام کرد. اصلاً دین حیا است. لذا آن روایتی که از امام صادق (علیه السلام) خواندم در باب وقاحت که فرمود: صدر نفاق و شقاق و کفر، بیحیایی است، همه با همدیگر همسو است. این بحث، بحث مفصّلی است که انشاءالله اگر خدا توفیق عنایت کند بیش از سابق تذکّراتی هم داشته باشم. وقاحت و در مقابلش حیا، در تخریب و سازندگی انسان نقش اساسی دارد که من بعد در بحثم وارد آن میشوم. اگر حیا نباشد، دست ما هم از انسانیت خالی است و هم از الهیت. نه انسان هستیم و نه متدین. در دو رابطه من دارم مطرح میکنم، هم عقل عملی و هم بُعد معنوی. از هر دو، دست خالی میشود که بعد انشاءالله وارد میشوم.