نوشته شده در تاریخ 95/11/9 ساعت 4:21 ص توسط سیدمهدی ملک الهدی
یـکـى از شـاگردان مرحوم على آقاى قاضى که قدرى جوان هم بود، روزى مرحوم قاضى مى بیند که او روز به روز رنگش
زرد و خودش لاغر مى شود. از ایشان مى پرسد: چه کار مى کنى که این طور مى شوى؟ جواب مى دهد: هر شب غیر
از مقررات عادى، یک ختم قرآن انجام می دهم و تقریبا خواب ندارم. ایشان مى فرماید: از امشب فکر کن که من در
مـقـابـلت نـشـسـتـه ام و بـخـوان !آن شخص فردا آمد و گفـت: بیشتر از یک جزء نـتـوانـسـتـم بـخـوانـم. بـعـد از
چـنـد روز دسـتـور مـى دهـد کـه خـیـال کـن برای امام زمان(ع) مى خوانى و یا پیامبر و یا على(ع). فردا آمـد و گـفـت:
هـر چـه کـردم نتوانستم بیشتر از یک حزب بخوانم. بعد از چند روز فـرمـود: خـیـال کـن بـرای خـدا مـى خـوانـى! مـى گـویـنـد
آن جـوان از اول قـرآن شروع نموده بود و در ایاک نعبد و ایاک نستعین مانده بود و صبح همان شب از دنیا رفـت.