نوشته شده در تاریخ 95/11/9 ساعت 4:17 ص توسط سیدمهدی ملک الهدی
حاج میرزا على آقا قاضى بسیار در وادى السلام نجف براى زیارت اهل قبور مى رفـت و زیارتش دو الی چهار ساعت به طول
مى انجامید و بر مى گشتند و با خود به حال سکوت مى ماند و خسته هم نمى شد!
عالمى بود در طهران، به نام مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد تقى آملى -رحمه الله علیه- که ایشان از شاگردان سلسله
اول مرحوم قاضى در قسمت اخلاق و عرفان بودند. از قول ایشان نقل شده که: من مدت ها مى دیدم که مرحوم قاضى،
دو سه ساعت در وادى السلام مى نشینند. با خود گفـتم: انسان باید زیارت کند و برگردد و به قرائت فاتحه اى روح مردگان
را شاد کند؛ کارهاى لازم تر هم هست که باید به آنها پرداخت. این اشکال در دل من بود اما به احدى ابراز نکردم،
حتى به صمیمى ترین رفیق خود از شاگردان استاد.
مدت ها گذشت و من هر روز براى استفاده از محضر استاد به خدمتش مى رفـتم، تا آن که از نجف اشرف عازم مراجعت
به ایران شدم و لیکن در مصلحت بودن این سفر تردید داشتم، این نیت هم در ذهن من بود و کسى از آن مطلع نبود.
شبى بود مى خواستم بخوابم، در آن اطاقى که بودم در طاقچه پایین پاى من کتاب بود، کتاب هاى علمى و دینى؛
در وقت خواب طبعاً پاى من به سوى کتاب ها کشیده مى شد. با خود گفـتم برخیزم و جاى خواب خود را تغییر دهم،
یا نه لازم نیست؟ چون کتاب ها درست مقابل پاى من نیست و بالاتر قرار گرفـته، این هتک احترام به کتاب نیست.
در این تردید و گفـتگوى با خود بالاخره بنابر آن گذاشتم که هتک نیست و خوابیدم. صبح که به محضر استاد مرحوم قاضى
رفـتم و سلام کردم، فرمود: علیکم السلام، صلاح نیست شما به ایران بروید، و پا دراز کردن به سوى کتاب ها هم هتک
احترام است! بى اختیار هول زده گفـتم: آقا شما از کجا فهمیده اید؟ از کجا فهمیده اید؟! ایشان فرمودند:
از وادى السلام فهمیده ام!
عـارف از پرتــو می راز نهــانـی دانست گوهـر هر کس از این لعل توانی دانست
شرح مجموعه گل، مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست