نوشته شده در تاریخ 95/11/9 ساعت 3:47 ص توسط سیدمهدی ملک الهدی
استاد مرحوم آیت اللّه حاج شیخ ابوالفضل نجفى خوانسارى فرمودند:
شبى همراه با چند تن از تربیت شدگان استاد(حاج سید على قاضى (ره)، در معیت استاد، به مسجد کوفه براى عبادت و مناجات و راز و نیاز رفـتیم.
در کنار استاد به عبادت مشغول شدیم و با خدا به راز و نیاز پرداختیم. پس از پایان کار چون آماده بیرون رفـتن از
مسجد شدیم، ناگهان مارى بسیار خطرناک و وحشت زا نزدیک جمع ما حاضر شد.
جمع دوستان به جز استاد که در آرامشى عجیب قرارداشت به وحشت افـتادند و در ترسى سخت فرو رفـتند; استاد، با همان
آرامش و طمأنینه مخصوص به خود رو به مار کردند و گفـتند: اى مار بمیر. مار چون چوبى خشک، بى جان و بى حرکت
برجاى ماند و ما هم با آرامشى که به دست آوردیم به طرف بیرون مسجد حرکت کردیم.
چون چند قدم دور شدیم یکى از دوستان براى اطمینان یافـتن از این واقعه که آیا مار در حقیقت با خطاب استاد مرده یا نه
به عقب برگشت و با پاى خود به مار زد و مار را در حقیقت مرده یافـت، سپس به جمع ما پیوست و همه راه خود را به سوى
نجف ادامه دادیم، ناگهان استاد رو به آن شخص کرد و فرمود: مار با خطاب من بى جان شد، لازم نبود شما به عقب برگردید
و از این واقعه تفحص کنید و مرا امتحان نمایید!