بازدید امروز : 87
بازدید دیروز : 124
کل بازدید : 363180
کل یادداشتها ها : 1747
بخش دوم
سیاست راهبردی آمریکا در مقابله با بیداری اسلامی (2)
انقلاب اسلامی و پیامدهای آن
قریب چهل سال دوران پس از جنگ جهانی دوم، بیشترین اهتمام و برنامهریزیهای سلطهی سرمایهداری معطوف به مبارزات با کمونیسم و ادارهی جهان دوقطبی بود. به گونهای که تمامیمسائل در چگونگی روابط شرق و غرب و به عبارت دیگر سرمایهداری و کمونیسم خلاصه و هر تحولی در این چارچوب تجزیه و تحلیل میشد. در حالی که جهان اسلام جنگ در سه جبهه را که از ابتدای قرن چهاردهم آغاز کرده بود، همچنان ادامه میداد. جنگ با حکومتهای فاسد و وابسته که همچنان در اشکال مختلف ادامه دارد؛ و جنگ با جریانهای فکری و فرهنگی وارداتی که توسط قدرتهای استعماری و عوامل نفوذی آنها هدایت میشد و بالاخره جنگ با جهل و خرافات و عقبماندگیهای گوناگون که جنگی بسیار سختو نیازمند زمانی طولانی میباشد. قدرتهای استکباری ادامهی سلطهو حاکمیت خود را بر سرزمینهای مسلمانان در حکومتهای وابسته و ضد مردمی میدیدند و رویکرد آنها به سرکوب حرکتهای مردمی و گسترش فرهنگ و ارزشهای غربی بود. مسلمانان مبارز در قالب تشکلهای غیررسمی، غیرمتمرکز و تا حدودی ناشناخته برای قدرتهای استعماری به آموزش و اجرای فرایض دینی پرداختند و به تدریج با توسعهی آگاهیها و احیای روح دینی و انگیزههای اسلامی، فعالیتها و تأثیرات اجتماعی و سیاسی خود را گسترش دادند.
انقلاب اسلامی در ایران از نظر تحلیلگران سیاسیو اجتماعی و قدرتهای بزرگ نه تنها پدیدهای مهم و فوقالعاده بلکه عجیب و باورنکردنی بود. انقلابی که علیرغم حاکمیت نظام دوقطبی در جهان، شعار استقلال و نفی سلطهی شرق و غرب، و با وجود دو قرن مبارزه با دین، خواستار حضور دین در صحنههای اجتماعی،سیاسی و بینالمللی شده وشعار حکومت دینی میدهد. بیداری اسلامی در واقع جریان ناشناخته و نیرومندی بر ضد سلطهی فکری، سیاسی و اقتصادی شرق و غرب بود که انقلاب اسلامی در ایران یکی از ثمرات و آثار برجسته و توسعهدهندهی آن بوده است.
«مایکل برانت» یکی از معاونان سابق سازمان اطلاعت مرکزی آمریکا (سیا) در مصاحبهای گفت: «جهان اسلام از قرنها پیش تحت سیطرهی دول غربی بوده است و اگرچه در یک قرن اخیر اغلب کشورهای اسلامی به ظاهر استقلال خود را به دست آوردهاند ولی نظامهای سیاسی و اقتصادی و به خصوص فرهنگ این جوامع، هنوز در کنترل غربیهاست و از آنها پیروی میکنند.
در سال 1357 با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، آمریکاییها متحمل خسارات سنگینی شدند. ابتدا ما فکر میکردیم این انقلاب خواست طبیعی جامعه مذهبی ایران است که رهبران مذهبی آن قصد بهرهگیری از شرایط را دارند، و با کناره رفتن شاه ما میتوانیم به مرور افراد مطلوب خود را [نظیر سایر کشورها و انقلابها] بر روی کار بیاوریم و سیاستهای خود را در ایران تداوم بخشیم. اما با گذشت زمان و گسترش فرهنگ انقلاب اسلامی در کشورهای منطقه به خصوص در عراق، پاکستان، لبنان و کویت و دیگر کشورها، متوجه شدیم که در تحلیلهای خود اشتباه کردیم.
در یک گردهمایی که با حضور مقامات سازمان «سیا» برگزار شد و در آن نمایندهای از سرویس اطلاعاتی انگلیس ـ به علت تجارت زیاد این کشور در جوامع اسلامی ـ نیز حضور داشت، به این نتیجه رسیدیم که پیروزی انقلاب اسلامی ایران فقط نتیجهی سیاستهای اشتباه شاه در مقابله با این انقلاب نبوده است؛ بلکه عوامل دیگری مانند قدرت رهبر مذهبی آن و استفاده از فرهنگ شهادت دخیل بودند که این فرهنگ از هزار و چهارصد سال پیش توسط نوه پیامبر اسلام (امام حسین(ع)) به وجود آمده و هر ساله با عزاداری در ایام محرم این فرهنگ ترویج و گسترش مییابد. ما همچنین به این نتیجه دست یافتیم که شیعیان بیشتر از دیگر مذاهب فعال و پویا هستند. در این گردهمایی تصویب شد که بر روی مذهب شیعه تحقیقات بیشتری صورت گیرد و طبق این تحقیقات برنامهریزی داشته باشیم. به همین منظور 40 میلیون دلار بودجه برای آن اختصاص دادیم. این پروژه در سه مرحله به ترتیب زیر انجام شد:
1ـ جمعآوری اطلاعات و آمار
2ـ اجرای اهداف کوتاهمدت با انجام تبلیغات علیه شیعیان و راهاندازی اختلافات مذهبی میان شیعیان با دیگر مذاهب اسلامی
3ـ اجرای اهداف بلندمدت جهت از بین بردن این مذهب.» (1)
بیداری اسلامی که در واقع بازگشت به اسلام (و به تعبیری دیگر «احیای اسلام») پس از یک دوره سکون و سکوت است، عامل ظهور جنبشهای اسلامی میباشد و شرایط جدیدی را شکل داد که نه تنها غیرمنتظره بود، بلکه با وجود بیش از یک قرن از آغاز آن و ربع قرن پس از پیروزی مرحلهای آن، هنوز هم برای شناخت و برای مقابله با آن با معضلات پیچیده و متعددی روبرو هستند. زیرا فرهنگ و ارزشهای درونی این حرکت علاوه بر انطباق با فطرت الهی انسان، برتر و نیرومندتر از فرهنگ و ارزشهای مادی است و برای دیگران که فقط در سطح تئوری و نظری مسائل را میبینند تا حدودی قابل درک و محسوس نمیباشد. از این رو برداشتهای متفاوت و در نتیجه شیوههای مختلفی برای برخورد با این پدیده تبیین و تحلیل شده است. طبعا در این نوشته برخوردهای مجموعهی قدرتهای سرمایهداری و به ویژه آمریکا مورد بررسی خواهد بود زیرا بلوک کمونیسم که دیگر موجودیتی ندارد و دیگر کشورها یا از خود توان ندارند و یا تابع و از اقمار غرب میباشند.