سفارش تبلیغ
صبا ویژن
03955809074 سید مهدی ملک الهدی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 95/6/6 ساعت 2:14 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی


یکی از دلایلی که در زمینه اصل رجعت داریم و از مسلمات اعتقادات شیعه است آیات قرآن است که در ذیل این آیات ، روایات فراوانی آیات را به رجعت تأویل یا تفسیر کرده اند. نکته ای که باید تذکر و توضیح داده شود.


مسجد

اینکه بسیاری از روایات وقتی آیه را توضیح می دهند مرادشان از باب جری یا تطبیق است یعنی می خواهند بگویند یکی از مصادیق این آیه که یک حکم کلی دارد این است. روایاتی هم که در رجعت نقل شده نوعاً از همین دست هستند.
یکی از آیاتی که دلالت بر رجعت دارد آیه شریفه " إنّ الذی فرض علیک القرآن لرادک إلی معاد " است که خطاب به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید : آن کسی که قرآن را بر تو فرض کرده ، او تو را برمی گرداند .

 از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: نه به خدا دنیا تمام نمی شود تا اینکه خداوند متعال پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) را در این نقطه کنار کوفه با هم جمع کند و در آنجا مسجدی را بنا می کنند که 12 هزار در داشته باشد . این مسجد در دوره آخرالزمان در زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) بنا خواهد شد

 البته این برگرداندن یک معنا و مصداقش ، برگرداندن پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در همان دوران حیاتش به مکه است. چون در حالی که پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  از مکه خارج می شد این آیه نازل شد که غصه نخور دوباره به مکه بر می گردی.
این یک مصداق بود اما مصداق دیگر بر حسب آنچه که در روایات آمده برگشتن پیامبر عظیم الشأن در دوران رجعت است که از امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه نقل شده که فرمود: پیغمبر شما دوباره به دنیا بر خواهد گشت .
 از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود: نه به خدا دنیا تمام نمی شود تا اینکه خداوند متعال پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و امام علی (علیه السلام) را در این نقطه کنار کوفه با هم جمع کند و در آنجا مسجدی را بنا می کنند که 12 هزار در داشته باشد . این مسجد در دوره آخرالزمان در زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) بنا خواهد شد .
 از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده که فرمود: مراد از آیه ، رجعت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  به سوی شماست .
 از امام باقر (علیه السلام) هم نقل شده که فرمود خداوند جابر را رحمت کند علمش به حدی رسیده بود که تأویل آیه " إن الذی فرض علیک القرآن " را می فهمید که مراد از تأویل این آیه رجعت است.

 یکی از مصادیق معاد درآیه " إن الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد " رجعت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  به دنیاست چون خطاب در این آیه پیامبر عظیم الشأن اسلام است

این روایت که بخشی از آن بیان شد با صراحت می فرماید که یکی از مصادیق معاد درآیه " إن الذی فرض علیک القرآن لرادک الی معاد " رجعت پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  به دنیاست چون خطاب در این آیه پیامبر عظیم الشأن اسلام است.
ممکن است مصادیق دیگری هم داشته باشد. بنابراین اگر آیه ای را می خوانیم و به دنبالش روایتی را مبنی بر اینکه مراد از این آیه رجعت است در واقع عمدتاً از باب جری و تطبیق و مصداق است.

خلاصه:

اصل رجعت از مسلمات اعتقادات شیعه است آیات قرآن است که در ذیل این آیات ، روایات فراوانی آیات را به رجعت تأویل یا تفسیر کرده اند.


منبع: پاسخ به سوالات اعتقادی استاد محمدی موجود در سایت رادیو معارف



  



نوشته شده در تاریخ 95/6/6 ساعت 2:7 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی


 


فاطمه نمازی

  توجه به آیات و گفته های معصومین(علیهم السلام) پیرامون ایمان و نتایج و بهره های آن، آیا اکثر مسلمانان دچار گرفتاری های گوناگون هستند؟ آیا ایمان ما درست و واقعی نیست یا ایمان آنچنان که باید مؤثر نیست؟ چه نوع ایمانی ارزشمند است؟

 

سختی مسلمانان

سوالی که ممکن است پیش آید این است که با توجه به آیات و گفته های معصومین (علیهم السلام) پیرامون ایمان و نتایج و بهره های آن، چرا اکثر مسلمانان دچار بدبختی های گوناگون هستند؟ آیا ایمان ما درست و واقعی نیست یا ایمان آنچنان که باید مؤثر نیست؟ چه نوع ایمانی ارزشمند است؟

ایمان از ریشه امن، به معنای آرامش و اطمینان قلب و نبود ترس است و دژ مستحکم و پناهگاه امنی برای تمامی خطرات و مهلکه های دنیایی است که در صورت عدم مراقبت و محافظت، گاهی تا سر حد مرگ، روح انسان را پیش می برد.  ایمان باعث رشد و شکوفایی استعدادهای معنوی انسان
می گ
ردد و بستر مناسبی برای پرورش روح و جان مهیا می کند.
سوالی که ممکن است پیش آید این است که با توجه به آیات و گفته های معصومین (علیهم السلام) پیرامون ایمان و نتایج و بهره های آن، چرا اکثر مسلمانان دچار بدبختی های گوناگون هستند؟ آیا ایمان ما درست و واقعی نیست یا ایمان آنچنان که باید مؤثر نیست؟ چه نوع ایمانی ارزشمند است؟

قرآن کریم به چند نوع ایمان و گرایش های مختلف اشاره کرده و تعدادی از آن ها را مورد انتقاد قرار داده است. در اینجا به بیان بعضی از آن ها و آثار نامطلوبشان می پردازیم:

گروهی از اعراب نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما ایمان آورده ایم، خداوند به پیامبر فرمود: به این ها بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!

1. ایمان مقطعی: بعضی از انسان ها فقط در حین بلا، به خدا متوجه می شوند و هنگامی که بلا برطرف شد، مجددا عهد و پیمان خود را با خداوند از یاد می برند و به سراغ غیر خدا رفته و او را فراموش می کنند. «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ» (عنکبوت، 65) همچنین در جای جای قرآن، خداوند مکررا این گلایه را از فرزندان آدم می کند که زمانی که دچار شدّت و خطری می شوید، به خداوند توجه پیدا می کنید و آن زمان که شدت و خطر برطرف شد، دوباره دچار غفلت می شوید. در سوره یونس می خوانیم: «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (یونس، 12).

2. ایمان تقلیدی : ایمان برخی به خدا، به خاطر تقلید از نیاکان است، بدون هیچ دلیل و برهان منطقی،  همچون ایمان بت پرستان که در جواب انبیا می گفتند: ما این عقیده به بت ها را از نیاکان خود گرفته ایم. قرآن در این باره می فرماید: «قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ» (شعرا، 74). (اصول عقاید، 75). همچنین در آیه ی 21 سوره لقمان می خوانیم : « وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلی عَذابِ السَّعیرِ».

3. ایمان سطحی : بعضی از ایمان ها، ایمان نیست بلکه تنها تسلیم شدن است و هنوز ایمان به خدا و روز رستاخیز در قلبهای آنان نفوذ و رسوخ نکرده است در واقع چنین ایمان هایی ، ایمان سطحی است. خداوند در قرآن می فرماید: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِن قُولُوا أَسْلَمْنَا و لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» (حجرات، 14)، گروهی از اعراب نزد پیامبر آمدند و گفتند: ما ایمان آورده ایم، خداوند به پیامبر فرمود: به این ها بگو: شما ایمان نیاورده اید، ولی بگویید اسلام آورده ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!

4. ایمان بدون امتحان: بعضی از افراد می پندارند صرف ایمان آوردن کافی است، در حالیکه خداوند می فرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ» (عنکبوت، 2)، این آیه بیانگر آن است که با ادعا چیزی ثابت نمی شود و پس از اظهار ایمان، انسان ها مورد ارزیابی قرار نمی گیرند و گرفتار سختی ها و مشکلات نخواهند شد، در صورتیکه غرض خداوند از ایمان آوردن مردم، تنها این نیست که به زبان بگویند ایمان آوردیم، بلکه غرض حقیقت ایمان است. ایمانی که در مواجهه با امتحانات و مشکلات هم ثابت بماند.

5. ایمان متزلزل: در برخی ایمان ها تردید، دودلی و تزلزل دیده می شود، صاحب چنین ایمانی در انتظار پیشامدهاست که کدام طرف را انتخاب کند. قرآن درباره چنین افرادی می فرماید: برخی از مردم، خدا را به حرف و ظاهر می پرستند. هرگاه به خیر و نعمتی برسند، اطمینان خاطر پیدا می کنند و اگر به شر و فقر و آفتی برخورد نمایند، از دین خدا بر می گردند. چنین کسانی در دنیا و آخرت زیانکارند. «...فَإِن ْ أَصَابَه خَیْرٌ اطْمَأَن َّ بِه ِ وَ إِن ْ أَصَابَتْه فِتْنَة ٌ انقَلَب َ عَلَی َ وَجْهِه ِ...» (حج، 11)، (اصول عقاید، 76). همچنین امام حسین (علیه السلام) در توصیف چنین افرادی می فرمایند: «به راستى که مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست، تا جایى که دین وسیله زندگى آنهاست، دین دارند و چون در معرض امتحان قرار گیرند، دینداران کم مى شوند.»

بعضی از انسان ها فقط در حین بلا، به خدا متوجه می شوند و هنگامی که بلا برطرف شد، مجددا عهد و پیمان خود را با خداوند از یاد می برند و به سراغ غیر خدا رفته و او را فراموش می کنند

6. ایمان تبعیضی و گزینشی: برخی ها، از اسلام و قرآن، فقط آنچه را که به نفع آن هاست می پذیرند و آنچه را که مطابق با اهداف و امیال خود نمی بینند، نمی پذیرند. خداوند در قرآن می فرماید: « ... نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ...» (نساء، 150) (اصول عقاید، 77) همچنین در آیه ای دیگر می فرماید: «اَفَتُؤمِنونَ بِبَعض الْکِتابِ وَ تَکْفُرونَ بِبَعضٍ ...» (بقره، 85) و در ادامه آیه، خداوند برای چنین افرادی که دین را تکه پاره می خواهند عذابی خوار کننده وعده می دهد.

آثار ایمان نامطلوب

ایمان نامطلوب آثار متعدد و بی شماری از جمله احساس تنهایی و ضعف، احساس پوچی و بی هدفی و احساس رخوت و سستی دارد. شهید مطهری در باره می نویسد: «اما آن کس که از این ایمان و اعتقاد بی بهره است، جهان را دستگاهی بی رحم و بی توجه و دارای قساوت پیش خود تجسم می سازد، در سختیها و شداید امید خود را می بازد و فرضا بخواهد در راه صلاح و اصلاح اجتماع گام بردارد چنین نیرویی را حامی و پشتیبان خویش نمی داند.» (مجموعه آثار، ج22:ص413)

نتیجه:

با توجه به آیات و گفته های معصومین(علیهم السلام)، ایمان نتایج و بهره های فراوانی دارد. اگر ایمان درست و واقعی باشد، ما را به ساحل امن دریای عشق خدا می رساند. اما گاهی انسانها، به علت پیروی از هوای نفس، تقلید کورکورانه از گذشتگان و ... از ثمرات مطلوب آن محروم گشته و گرفتار آثار نامطلوبی همچون، احساس تنهایی، احساس پوچی و ... می شوند.



  



نوشته شده در تاریخ 95/6/6 ساعت 2:1 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی


 

شیعه

شیعیان واقعیّ پیرو اهل بیت(علیهم السلام)، در مورد خلفای اهل سنت و ابوبکر همان اعتقادی را دارند

که امامان آنان به آن باور داشتند و همان سخن را در باره شان می گویند که امامانشان آن را بیان نمودند؛

از این رو هرگز شیعیان از کفر و بت پرستی خلفا و ابوبکر سخن نمی گویند، بلکه همه آنان را مسلمان

می دانند.


طرح یک شبهه: آیا شیعیان معتقدند که ابوبکر برای خدمت به بت ها عمرش را صرف کرده، و آن

را پرستش می کرد و ایمان او مانند ایمان یهود و نصاری بود و او پشت سر پیامبر نماز می خواند

در حالی که بت در گردنش آویخته بوده و بر آن سجده می کرد.؟ (الصراط المستقیم ج25 / 155.

بحار الأنوار ج 25 / 172 ـــ الکشکول ص 104 حیدر بن علی حیدر الحلی الآملی ــ الأنوار النعمانیة ج 1 / 53)

برای دست یابی به پاسخی روشن، این شبهه را به چند بخش تقسیم و سپس بررسی می نماییم.

1. بر فرض ورود احادیث یاد شده، آیا این احادیث از نظر سند اعتبار دارند؟

2. آیا اساساً شیعیان این مسئله را باور دارند؟

3. آیا اساساً خلفا بت پرست بودند؟

این احادیث به این نحو را در هیچ یک از کتب معتبر شیعی نیافتیم! بر فرض وجود چنین احادیثی در برخی از کتاب ها، ملاک و معیار شیعه در برخورد با خلفا، تعامل ائمه(علیهم السلام) به ویژه امام علی(علیه السلام) با آنان است که از طرق و اسناد صحیح به ما رسیده است، نه احادیث ضعیف و مطرود و گفتار اشخاص عادی؛ چرا که شیعیان واقعی، خود را تابع و پیرو امامان معصوم(علیهم السلام) می دانند.

سنّت های تکوینی و تشریعی شهادت مى دهند که پیروان هر پیامبری بهترین افراد آن امت مى باشند، اگر از پیروان هر دینی پرسیده شود که بهترین افراد امت شما چه کسانی هستند خواهند گفت: یاران پیامبران

 

شیعیان واقعیّ پیرو اهل بیت(علیهم السلام)، در مورد خلفای اهل سنت و ابوبکر همان اعتقادی را دارند که امامان آنان به آن باور داشتند و همان سخن را در باره شان می گویند که امامانشان آن را بیان نمودند؛ از این رو هرگز شیعیان از کفر و بت پرستی خلفا و ابوبکر سخن نمی گویند، بلکه همه آنان را مسلمان می دانند. به عقیده ما مسلمان کسی است که شهادتین (اشهد أن لا اله الاّ الله و اشهد أنّ محمداً رسول الله) را بر زبان جاری کند، البته این بدان معنا نیست که شیعیان به خلفا انتقاد و اعتراضی ندارند و تمام کارها و روش های آنها را می پسندند.

در پایان تذکر این نکته خالی از لطف نیست و آن این است که: نه تنها ابوبکر و عمر بلکه همه اصحاب پیامبر غیر از علی(علیه السلام) -که حتی در یک چشم به هم زدن هم مشرک نبود - بقیه اصحاب مدتی را در حال کفر به سر بردند و بت می پرستیدند،  و نوعاً گوشت مردار می خوردند، مرتکب فحشا می شدند و ... تا این که خداوند به برکت بعثت پیامبر اسلام آنان را از این ضلالت و گمراهی نجات داد.

شبهه دوم: پیروان هر پیامبری بهترین افراد آن امت مى باشند، پس چرا شما شیعیان یاران و اصحاب پیامبر ما را کافر مى دانید؟

شرح این شبهه:

سنّت های تکوینی و تشریعی شهادت مى دهند که پیروان هر پیامبری بهترین افراد آن امت مى باشند، اگر از پیروان هر دینی پرسیده شود که بهترین افراد امت شما چه کسانی هستند خواهند گفت: یاران پیامبران.

چون که یاران پیامبران در دوران وحی می زیسته اند و پیامبری و پیامبران را بهتر می شناختند.

نه تنها ابوبکر و عمر بلکه همه اصحاب پیامبر غیر از علی(علیه السلام) -که حتی در یک چشم به هم زدن هم مشرک نبود - بقیه اصحاب مدتی را در حال کفر به سر بردند و بت می پرستیدند، و نوعاً گوشت مردار می خوردند، مرتکب فحشا می شدند و ... تا این که خداوند به برکت بعثت پیامبر اسلام آنان را از این ضلالت و گمراهی نجات داد

 

پس چرا یاران و اصحاب پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) را شما شیعیان، کافر مى دانید و حال آنکه رسالت پیامبر رسالتی جاودانی و فراگیر است. چگونه اصحاب او را که ایشان را یاری کردند، و به او ایمان آوردند، کافر قرار می دهید؟! وقتی شما می گوئید نزدیک ترین یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) مرتد شده اند چه ارزشی برای این شریعت الاهی قایل هستید؟ زیرا اگر چنان باشد که شما می گویید مسلمانانی که بعد از اصحاب آمده اند به طریق اولی کفر خواهند ورزید، چون شما می گوئید که آنان که به خاطر خدا و پیامبرش از جان و مال خود گذشتند، و با پدران و برادرانشان جنگیدند، و بعد از وفات پیامبر(صلی الله علیه و آله) شهرها و آبادى ها را با شمشیر فتح نمودند، و علم و قرآن را به همه جا رساندند، مرتد شده اند!

پاسخ:

دلیلی نداریم که اشخاص معاصر با پیامبران، لزوما نزد خداوند، ارزش بیشتری نسبت به سایر پیروان آنان داشته باشند و شما نیز برای ادعای خود دلیلی اقامه ننمودید، البته، همان گونه که دانشمندان شیعه، بارها اعلام نمودند، ما صحابه را کافر و مرتد؛ بدان معنایی که در ذهن شماست؛ تلقی نمی‌نماییم، اما با استناد به قرآن کریم و تفاسیر مورد قبولتان، این مطلب را نیز نمی‌پذیریم که ارتداد افراد موجود در زمان وحی، به طریق اولی، کفر و ارتداد نسل های آینده آنان را نیز درپی خواهد داشت و یا این که اندک بودن پیروان واقعی پیامبران، دلیلی بر عدم حقانیت و بی‌ارزش بودن رسالت آنان است و نیز بر خلاف برخی مستشرقین غربی، معتقدیم که اسلام، تنها با شمشیر پیشرفت ننموده، بلکه آموزه‌های آسمانی اسلام، که مطابق با فطرت انسان ها بوده، زمینه پیشرفت اسلام را فراهم نموده است.

فرآوری: آمنه اسفندیاری



  



نوشته شده در تاریخ 95/6/6 ساعت 1:54 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی


 

 

بر اساس آموزه های نهج البلاغه مدیران باید با ملاک ها و ارزشهای انسانی و اسلامی محک بخورند و در صورتی که از این آزمون سربلند بیرون آمدند تحت نظارت حاکم شرع به فعالیت و در واقع خدمتگزاری به جامعه مسلمین بپردازند.


مدیریت اسلامی

از آنجا که در کشور عزیز ما حکومت اسلامی برقرار است، مسئولین باید روش کشورداری اسلامی را اجرا کنند و مطابق آموزه های دین اسلام عمل کنند. در آموزه های نهج البلاغه بر نحوه گزینش مسئولین تأکید فراوانی شده است.

از جمله حقوق مردم بر حکومت حق آموزش و تربیت است. تا این حق به درستی ادا نشود ، روابط و مناسبات اجتماعی و سیاسی جایگاه درستی پیدا نمی کند و تحقق اهداف دولت اسلامی میسر نمی شود. جامعه زمانی صلاح و سامان می یابد و به سوی اهداف متعالی سیر می کند که مردم آن از آموزشی همه جانبه و کامل بهره مند باشند.

همچنین لزوم آموزش و تربیت در مورد زمامداران مسئله ای جدی و حیاتی است و اداره کنندگان یک نظام در مراتب گوناگون آن باید فرهیخته ترین مردمان باشند. امیرمومنان علیه السلام در کوفه با استفاده از منبر خلافت و فضای باز سیاسی تلاش می کرد مردم را هرچه بیشتر آگاه سازد و به تعلیم و بصیرت افزایی آنان می پرداخت. به ویژه سعی داشت کارمندان و اداره کنندگان امور را در این جهت رشد دهد و فرهیختگی را ترویج نماید و حکومتی حکیمانه برپا سازد تا جامعه را بر این اساس بسوی کمال سوق دهد.

سنگ محک مدیران اسلامی چیست؟

بر اساس آموزه های نهج البلاغه مدیران باید با ملاک ها و ارزشهای انسانی و اسلامی محک بخورند و در صورتی که از این آزمون سربلند بیرون آمدند تحت نظارت حاکم شرع به فعالیت و در واقع خدمتگزاری به جامعه مسلمین  بپردازند.

بر پیشوا واجب است که نخست خویشتن را تعلیم دهد، یعنى نسبت به آدابى که داناست خویشتن را تمرین دهد تا رفتار و گفتارش موافق علم و آگاهى اش باشد.

فرهیختگی، پرواپیشگی، تجربه کاری، با حیایی، پاکی و صلاحیت خانوادگی، سابقه مسلمانی و دلبستگی دینی، امانتداری، کارآمدی و تأثیرگذاری از جمله خصوصیاتی است که مدیران باید دارا باشند. دیگر اینکه خودپسند و مغرور نباشند، بر مردم منت نگذارند و خود را خدمتگزار آنان بدانند. مسلما تحقق این خصوصیات نیاز به آموزش تعالیم دینی دارد.

خطر مدیران نابخرد

از منظر حضرت علی علیه السلام خطر ناآموختگان و تربیت نشدگان از هر چیز برای مردم بیشتر و فتنه ایشان تباه کننده جامعه است.

مروری بر نامه ها، رهنمودها و فرمانهای به یادگار مانده از امام علی علیه السلام نشان می دهد که ایشان تا چه اندازه به امر آموزش و تربیت کارگزاران و مسئولان خود اهمیت می داده و از روی کار آمدن مدیران نابخرد و نابکار نگران بودند:

«اندوه من از این است که مشتى  و تبهکاران این امت حکومت را به دست گیرند و مال خدا را میان خود دست به دست گردانند و بندگان خدا را به خدمت گیرند و با نیکان در پیکار شوند و فاسقان را یاران خود سازند.»

هشدارهای امیرالمومنین علیه السلام

زمانی که مردم از بی کفایتی خلیفه سوم (عثمان) به امیرالمومنین علیه السلام شکایت بردند ایشان خطبه 164 را خطاب به خلیفه چنین ایراد فرمودند:

«پس بدان بهترین انسانها نزد پروردگار رهبرى عادل است که هم خود هدایت شده باشد و هم مردم را به راه راست هدایت کند و سنتى را که برایش معلوم شده برپا دارد و بدعتى را که مجهول است نابود سازد... به تحقیق بدترین مردم نزد پروردگار رهبرى ظالم است که هم خود گمراه است و هم مردم را به گمراهى مى کشاند. او سنت پذیرفته شده را از بین مى برد و بدعت زیر پا گذاشته شده را زنده مى نماید.

از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیدم که فرمود: در روز قیامت رهبر ظالم را مى آورند در حالى که هیچ یارى ندارد و کسى نیست از او معذرت خواهى کند. در نتیجه او را به آتش دوزخ مى اندازند، در حالى که مثل سنگ آسیا دور دوزخ مى گردد و سپس او را در ته جهنّم مى بندند و زندانى اش مى کنند.»

کسى که خود را به فضیلتى ادب مى کند کامل مى گردد و ادب کردن دیگران فرع بر ادب کردن خویشتن است، و اصل ارزشمندتر و سزاوارتر به تعظیم است تا فرع.

بر این اساس تا افرادی فرهیخته در مصادر امور و اداره کارها قرار نگیرند، انتظار درست عمل کردن به تکالیف و مسئولیت ها و مناسبات انسانی و مدیریتی به سوی اهداف الهی، انتظاری نابجا و ناشدنی است. مهمترین سرمایه یک نظام، علم و دانش و مدیرانی فرهیخته است. چرا که امیر مومنان علیه السلام فرمود: علم و دانش برترین سرمایه است.

ضرورت تعلیم و خودسازی مدیران

ایشان درباره  تعلیم مسئولان در حکمت 73 می فرماید: «هر کس خود را پیشواى مردم نمود باید قبل از آموختن به دیگران به تعلیم نفس خویش بپردازد و قبل از تأدیب زبانش به ادب کردن باطنش اقدام نماید و تعلیم کننده ی نفس خویش و ادب کننده ی آن، جهت تکریم و احترام سزاوارتر است از کسى که تعلیم دهنده مردم و ادب کننده آنهاست.»

امام علیه السلام در این گفتار به سه نکته در مورد خصوصیات پیشوایان که مدیران را هم شامل می شود، اشاره فرموده است:

1- بر پیشوا واجب است که نخست خویشتن را تعلیم دهد، یعنى نسبت به آدابى که داناست خویشتن را تمرین دهد تا رفتار و گفتارش موافق علم و آگاهى اش باشد، براى این که مردم براى پیروى از آنچه از رفتار و حالات پیشوایان ببینند آماده ترند تا گفتار تنها، بخصوص وقتى که در رفتارها خلاف آن را مشاهده کنند، چه، این خود باعث بدگمانى در گفته هاى مخالف رفتار، و گستاخى بر مخالفت سخنانى که از آنان زبانزد شده، مى گردد، هر چند که به ظاهر راست و درست باشند.

2-  امام علیه السلام تأکید کرده است، بر این که آموزش دیگران نخست به وسیله روش درست و رفتار پسندیده انجام گیرد به همان دلیلى که بیان شد، طبیعت انسانها با دیدن رفتار، رامتر و اثرپذیرتر است تا گفتار، و بعد هم آن روش و رفتار باید با گفتار مطابق باشد.

فرهیختگی، پرواپیشگی، تجربه کاری، باحیایی، پاکی و صلاحیت خانوادگی، سابقه مسلمانی و دلبستگی دینی، امانتداری، کارآمدی و تأثیرگذاری از جمله خصوصیاتی است که مدیران باید دارا باشند.

3- سپس با این بیان که آن کسى که خود را ادب کند، سزاوارتر به بزرگداشت و احترام است تا آن که دیگران را ادب مى کند، وى را به تأدیب نفس واداشته است. توضیح آن که کسى که خود را به فضیلتى ادب مى کند کامل مى گردد و ادب کردن دیگران فرع بر ادب کردن خویشتن است، و اصل ارزشمندتر و سزاوارتر به تعظیم است تا فرع. آن کس که سزاوارتر به احترام باشد، لازم است چیزى را اول خود انجام دهد که به خاطر آن نسبت به دیگران شایسته تر به احترام گشته است.

پایانی امید بخش

اگر نظام اداری اسلامی ما مطابق با آموزه های نهج البلاغه باشد و رهنمودهای حضرت علی علیه السلام در مورد گزینش و آموزش کارگزاران صالح حکومتی به صورت قانون اجرا شود، مدیران فرهیخته و آگاه بر سر کار می آیند. چنین افراد دانا و تربیت یافته ای از افراط و تفریط به دورند و خردمندانه و عالمانه به اداره امور می پردازند و نظام اداری کشور از اعتدال و استحکام لازم بهره مند خواهد شد.


منابع:
- نهج البلاغه، نسخه صبحی صالح (خطبه 164- نامه 26- حکمت 73- نامه 62)
- غررالحکم و دررالکلم، ج1، ص 41
- شرح نهج البلاغه، ابن میثم بحرانی، ج 5، صفحه467، شرح خطبه 164
- دولت آفتاب، مصطفی دلشاد تهرانی، ص 405-411
- نظرات سیاسی در نهج البلاغه، محمد حسین مشایخ فریدنی، ص 61



  



نوشته شده در تاریخ 95/6/6 ساعت 1:24 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی


 

منظور از عبارت «وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ» این است که در گرفتن علم و دین از اهل بیت علیهم السلام حریص باشید بمانند حرص شتران عطشانی که به آب می رسند.


ثقلین

بی شک هر جامعه ای نیازمند رهبر و امام است: «لابد للناس من امیر بر او فاجر». قطعاً مردم - به زمامدار - چه نیکوکار و چه بدکار - نیازمندند. ضرورت وجود رهبر دینی در راس یک حکومت اسلامی از مسلمات دین مبین اسلام است.

والاترین رهبر، نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بوده است. ایشان پس از خود اهل بیت علیهم السلام را رهبران امت اسلامی و همتا و عِدل قرآن کریم معرفی کردند.

مخازن اسرار امّت!

امام علی علیه السلام، اهل بیت را جایگاه اسرار الهی و اساس و پایه دین معرفی می نماید:

«اهل بیت، جایگاه اسرار خدایند و پناهگاه فرمانش، ظرف علم اویند و مرجع احکامش، پناهگاه کتابهای خدایند و کوههای استوار دین او، خدا به وسیله آنان خمیدگی پشت دین را راست کرد و ارزشهای وجود آن را از میان برد.»

«به اهل بیت پیامبرتان بنگرید، از آن سمت که آنان گام برمی دارند، منحرف نشوید و قدم به جای قدمشان بگذارید، آنها هرگز شما را از جاده هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند . اگر سکوت کنند، سکوت کنید و اگر قیام کردند قیام کنید، از آنان پیشی نگیرید که گمراه می شوید، از آنان عقب نمانید که هلاک می گردید.»

در جایی دیگر حق و شایستگی امامت و وصایت را مختص آنان برمی شمرد:

«در این امت هیچ کس را با آل محمد صلی الله علیه و آله نتوان مقایسه کرد و کسانی را که مرهون نعمتهای ایشان اند با ایشان برابر نتوان داشت. آل محمد صلی الله علیه و آله اساس دین و ستون ایمان و یقین هستند. دور افتادگان از راه حق به آنان رجوع کرده و درماندگانِ راه به ایشان ملحق می شوند، خصایص امامت در آنان جمع و حق ایشان است و بس و درباره آنان وصیت (رسول اکرم صلی الله علیه و آله) و ارث بردن (از آن وجود محترم) ثابت است.»

ثقلین؛ پرچم حق و هدایت

ایشان، درباره دو یادگار بجا مانده از پیامبر اکرم می فرماید: «و خَلَّفَ فِینَا رَایَةَ الْحَقِّ مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ»

پیامبر اکرم، پرچم حق را درمیان ما به یادگار گذارد؛ پرچمی که هرکس از آن پیشی گیرد، از دین خارج شود و آن کس که عقب بماند، هلاک گردد و هرکس که از آن جدا نشود، به رستگاری رسد.

شارحان شیعه و سنی نهج البلاغه مقصود از «رایة حق» را ثقلین، یعنی قرآن و عترت دانسته اند.

اگر امت اسلامی عترت علیهم السلام را رهبران جامعه برمی گزیدند، هرگز دچار سرگردانی نمی شدند.

ما تشنه امام هستیم!

عترت علیهم السلام چون چشمه های زلالی هستند که با سرعت هرچه تمامتر باید به سوی آنها شتافت: «فَأَیْنَ یُتَاهُ بِکُمْ بَلْ کَیْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَیْنَکُمْ عِتْرَةُ نَبِیِّکُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ (وَ أَعْلَامُ الدِّینِ) وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ»

باز گمراهانه به کجا می روید؟ چرا سرگردان هستید؟ در حالی که عترت پیامبرتان در میان شماست، آنها زمامهای حق، پرچمهای دین و زبانهای صدق هستند; آنها را در بهترین جایی که قرآن را در آن حفظ می کنید، جای دهید و همچون تشنگانی برای سیراب شدن به سرچشمه زلال آنان هجوم آورید.

ابن ابی الحدید، در ذیل این خطبه به حدیث ثقلین اشاره و با آیه تطهیر تاکید بر تعیین الهی عترت علیهم السلام می کند. وی در ادامه این مطلب می نویسد: در عبارت «فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ» سرّی بزرگ است. این بدین معناست که مکلفان را امر کرد که دقیقا در تجلیل و تعظیم در برابر عترت علیهم السلام و نیز اطاعت اوامرشان، آنان را در محل قرآن قرار دهید. یعنی با تمسک به عترت، آنان را در قلب خود، همان جا که محل قرآن است، جای می دهید. یا این که در بهترین جایگاه هایی که قرآن برای آنها مشخص کرده است، آنان را جای دهید.

«در این امت هیچ کس را با آل محمد صلی الله علیه و آله نتوان مقایسه کرد و کسانی را که مرهون نعمتهای ایشان اند با ایشان برابر نتوان داشت. آل محمد صلی الله علیه و آله اساس دین و ستون ایمان و یقین هستند.»

در عبارت «وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِیمِ الْعِطَاشِ» نیز این تبعیت روشنتر بیان شده است . گفته اند: «وَ رِدُوهُمْ» از «ورود» می باشد؛ به معنای حضور نزد آب نوشیدنی و «هیمِ الْعِطَاشِ» نیز به معنای شتر عطشان است. منظور از عبارت این است که در گرفتن علم و دین از اهل بیت علیهم السلام حریص باشید بمانند حرص شتران عطشانی که به آب می رسند.

همگام با اهل بیت علیهم السلام

در اطاعت آنان حتی گامی پس و پیش از آنان هم، خسرانی جبران ناپذیر است و سبب انحراف از جاده هدایت می شود:

«به اهل بیت پیامبرتان بنگرید، از آن سمت که آنان گام برمی دارند، منحرف نشوید و قدم به جای قدمشان بگذارید، آنها هرگز شما را از جاده هدایت بیرون نمی برند و به پستی و هلاکت باز نمی گردانند . اگر سکوت کنند، سکوت کنید و اگر قیام کردند قیام کنید، از آنان پیشی نگیرید که گمراه می شوید، از آنان عقب نمانید که هلاک می گردید.»

رهبران و حاکمان حقیقی جامعه اسلامی، ائمه اطهار علیهم السلام هستند . وجود آنان چون ستون است که اگر حفظ شود، ساختمان از خطرات در امان است


منابع:
- نهج البلاغه، خطبه 2، 40، 87، 97، 100
- شرح ابن ابی الحدید، ج 6، ص 376؛ ج 7، ص 85
- بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 1، ص



  



نوشته شده در تاریخ 95/6/6 ساعت 1:19 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی


روزانه چند دقیقه وقت میذارید برای ارتباط با خدا ؟




  



نوشته شده در تاریخ 95/6/6 ساعت 1:16 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی



ولی اگر کمی بیاندیشیم در مییابیم که همه ی جهان حجاب دارد:

1_کره زمین دارای پوشش است...

2_ میوه های تر وتازه دارای پوشش است...

3_ شمشیر نیز داخل غلافش حفظ میشود...

4_ قلم بدون پوشش جوهرش خشک میشود و فایده اش از بین میرود و زیر پا انداخته میشود برای اینکه پوشش آن از بین رفته

5_ سیب هم اگر پوسته اش گرفته شود و رها شود فاسد میشود...

6_ موز اگر پوستش گرفته شود دگرگون میشود و سیاه میشود...

7_ میدانی چرا بچه ها کتاب و دفترهایشان را جلد میکنند؟

زن شکوفه زیبایی است بیایید با صدف حجاب این مروارید با ارزش را حفظ کنیم
در تعجبم از مردی که ماشینش را از ترس خط و خش افتادن چادر می پوشاند؛

اما دختر یا همسر و یا خواهر خود را بدون پوشش رها میکند!!!

بانوجان!

این چادر تا برسد بدست تو
هم از کوچه های مدینه گذشته
هم از کربلا
هم از بازار شام...!
چادرت را در آغوش بگبر، وبا افتخااار تمام ان را نگه دار
و بگو برایت روضه بخواند
همه را از نزدیک دیده است...

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

تقدیم به همه خواهران محجبه سرزمینم

اللهم عجل لولیک الفرج بحق فاطمه(س)


  



نوشته شده در تاریخ 95/6/6 ساعت 1:8 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی


 

خاطرات خواندنی آیت‌الله جعفری اراکی


بعد از این که به همراه دیگر دوستان در اواخر سال 1365 شبانه به ایران آمدیم، چند روز بعد با هماهنگی دوستان، خدمت امام(ره) رسیدیم. آن شبی که خدمت آقای خوئی برای خداحافظی رفته بودم ایشان پیغامی به من دادند و گفتند شما ایران می‌روید حتماً با امام ملاقات خواهید داشت، به امام سلام مرا برسانید و ...

 آیت الله جعفری اراکی

در میان هیاهوی بازار وقتی از خیابان ناصرخسرو عبور می‌کنیم، روبه‌روی عمارت شمس العماره کوچه‌ای تاریخی و قدیمی است که قدمت سال‌های دور را به دوش می‌کشد. کوچه مروی هم اکنون قسمتی از بازار تهران است و در دل خود بنای مذهبی معروفی را جای داده که در هنگام ظهر یا مغرب با نوای اذان، بازار را مجذوب خود می‌کند.
مسجد و مدرسه خان مروی از اماکن مذهبی و تاریخی منطقه 12 شهر تهران است. علما و مجتهدین بسیاری همچون آیت‌الله میرزا حسن جلوه، آیت‌الله سید حسن مدرس، آیت‌الله ملاعلی کنی و... در این مسجد و مدرسه محفل درس و بحث علمی داشته‌اند. امام جماعت فعلی مسجد که 34 سال در نجف اشرف اقامت داشته و نزدیک به 30 سال است که در این محل به اقامه نماز جماعت مشغول می‌باشد، آیت‌الله محمد جعفری اراکی از شاگردان حضرت امام خمینی(ره) و آیت‌الله خویی(ره) است.
آیت اللّه محمد جعفری اراکی از جمله علمایی است که عمری را در عرصه ترویج و تبلیغ مکتب اهل بیت علیهم السلام، تربیت طلاب و فضلا، تألیف و تدریس سپری نموده و محضر بسیاری از بزگان و مرجع هم عصر امام خمینی(ره) در قم و نجف را درک کرده و برای تحقق انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی دریغ ننموده است.
آنچه در پی می‌آید، حاصل گفت‌وگوی خواندنی خبرنگار خبرگزاری «حوزه»، در تهران با این روحانی خدوم است که بازنشر آن تقدیم خوانندگان ارجمند می‌گردد:

- در ابتدا مختصری از خودتان بفرمایید و این‌که چه عاملی سبب شد تا وارد حوزه علمیه شوید؟

در سال 1310 در اراک متولد شدم و بعد از چهار سال تحصیل در مدرسه دولتی، به‌جهت حضور در مجلس علما و با تشویق دوستان پدرم، که اغلب روحانی و از شاگردان آیت الله شیخ عبدالکریم حائری بودند، وارد حوزه علمیه اراک شدم و مقدمات را در آنجا گذراندم. بعد از تحولات بسیاری که در ساختار حوزه علمیه قم صورت گرفت، بالاخره آیت الله العظمی بروجردی زعامت حوزه‌های علمیه را بر عهده گرفتند و بعد از حضور ایشان در قم، آن شهر مقدس به یک مرکز دینی و فقهی قوی تبدیل شد.
بعد از چهار سال حضور در حوزه اراک و تحصیل مقدمات حوزوی، تصمیم گرفتم برای ادامه درس و بحث به قم بروم. البته حوزه قم بعد از مستقر شدن آیت الله العظمی بروجردی شاهد خیل عظیم حضور طلاب بود و آنقدر شلوغ شده بود که در مدرسه‌ها اتاق پیدا نمی‌شد و لذا بنده مجبور شدم مدتی در قم اتاقی کرایه کنم که آن هم برای یکی از فامیل بود و اتاقی مجزا بود که در آنجا زندگی می‌کردم.

- با توجه به اینکه حوزه علمیه قم هنوز نوپا بود و توانایی میزبانی از طلاب سایر شهرها را نداشت، این موانع، مشکلاتی برای خود طلبه‌ها و مسؤولین حوزه به‌وجود نمی‌آورد؟

عمده مشکلات، عدم وجود حجره به تعداد کل طلبه‌ها بود و برای همین نیز مرحوم آقای بروجردی دستور داده بود طلبه‌هایی که جدیداً به قم می‌آیند به آن‌ها شهریه ندهید تا اینکه مجبور شوند به شهر خودشان برگردند و ما که تازه به قم آمده بودیم، گفتیم شهریه هم نمی‌خواهیم و ماندیم تا چند سالی گذشت. بعدها ایشان فرمود از این طلبه‌ها امتحان بگیرید و چنانچه موفق بودند، به آن‌ها شهریه بدهید. الحمدلله امتحانات خوب بود و ما اولین شهریه را در قم گرفتیم که آن زمان 12 تومان بود، در حالی که ما با 4 تومان زندگی می‌کردیم و حال که شده بود 12 تومان خیلی هم خوشحال بودیم.

- تا کی در قم مستأجری را تحمل کردید! این مشکل سستی در اراده شما ایجاد نکرد؟

بالاخره صبر بر مشکلات، توفیقاتی را به‌دنبال دارد. مدتی بعد از مستأجری (با خنده) در قم، یکی از آقایان در مدرسه فیضیه اطلاع داد که هم‌حجره‌ای او رفته است و شما می‌توانید آنجا بیایید، ما هم رفتیم مدرسه‌ی فیضیه و چند سالی هم آنجا بودیم.
در همان زمان، مرحوم آقای منتظری و مطهری و امثال این‌ها آنجا بودند. و مرحوم آقای شیخ مرتضی حائری پسر مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری نیز برای ایشان مکاسب می‌گفتند.
سال‌ها بعد، مرحوم آقای حجت یک عمارتی را خریداری و آن‌جا را مدرسه علمیه کرد و اتاق‌های آن را به طلاب اختصاص دادند و ما هم که علاقه‌مند و مقلد ایشان بودیم، یک اتاقی در آن مدرسه گرفتیم. اتفاقاً وقتی ما آن‌جا رفتیم، مرحوم آقای منتظری و مطهری هم آمدند و با هم بودیم.

- چگونه به نجف رفتید؟

حدود هفت سال در قم بودم و همان‌طوری که یک‌مرتبه علاقه‌مند به حوزه شدم، همان‌طور هم برای رفتن به حوزه نجف ترغیب شدم و تصمیم گرفتم برای ادامه درس به آن‌جا بروم. خیلی از آقایان به بنده توصیه می‌کردند فعلاً به نجف نروم و می‌گفتند سن شما خیلی کم است. اما بنده با وجود مخالفت‌ها عازم نجف شدم و آن‌زمان هم مثل الآن گذرنامه و ویزا نبود و لذا برای سفر به یکی از گاراژهای مرزی رفتم و گفتم ماشین برای کاظمین دارید؟ گفتند بله و کرایه شما هم تا آنجا 30 تومان است، البته اگر گذرنامه داشته باشید! و الا هزینه سفرتان به 130 تومان افزایش می‌یابد. چون باید در مرز مبلغی را پرداخت کنیم تا به شما اجازه‌ی عبور بدهند.
بعد معلوم شد بیشتر آقایانی که سوار آن ماشین بودند، گذرنامه نداشتند و وضعیت‌شان مثل ما می‌باشد و یادم هست که شب اول ماه صفر سال 1372 قمری وارد نجف شدم و در آن‌جا نیز کسی را نمی‌شناختم.
همان روزی که از راه کربلا عازم نجف بودم، در ماشین، یک روحانی بود و بنده هم ترجیح دادم کنار ایشان بنشینم و بعد کم کم صحبت شروع شد و گفت من نیز از ایران آمده‌ام و رفیقی در نجف دارم و منزل او می‌روم. گفت شما چطور؟ گفتم بنده غریب هستم و کسی را ندارم. گفت پس بیایید با هم به همان اتاق رفیقم برویم. بالاخره چند روزی پیش ایشان بودیم و سپس ما را به مدرسه قزوینی‌ها برد. چند شبی در آنجا بودم تا اینکه در صحن حضرت امیر(علیه السلام) به‌طور اتفاقی با یکی از دوستان و هم‌مباحثه‌ای‌هایم در حوزه قم برخورد کردم. ایشان در مدرسه بخارایی‌ها حجره‌ای داشت و به من گفت بیا آنجا من تنها هستم و این طور شد که از مدرسه قزوینی‌ها خارج شدم و به آنجا رفتم. اما نهایتاً به مدرسه صدر رفتم که خیلی قدیمی و معروف بود و متصدی آنجا نیز ما را پسند کرد و یک اتاق در اختیار ما قرار داد. بنده حدود 34 سالی که در نجف بودم، رفت و آمدها و درس و بحث‌هایم در همان مدرسه صدر انجام می‌شد.

- در نجف از محضر چه کسانی استفاده کردید؟

در نجف اولین کاری که برای انتخاب درس خارج انجام دادم، حضور در کلاس‌های درس خارج آقایان علما بود تا اینکه درس خارج آقای میرزا باقر زنجانی را که آن موقع تازه ابتدای اصول بود، پسند کردم. همچنین از درس‌های فقهی، در درس آقای شیخ حسین حلی که از علمای نجف بود، شرکت کردم.
بعد از اتمام درس خارج اصول آقای زنجانی که هشت سال به طول انجامید، دوباره یک دوره درس خارج اصول را در درس خارج آیت الله العظمی خوئی شرکت کردم و همچنین در درس فقه ایشان نیز به مدت 25 سال حضور داشتم.

- علاوه بر حضور در درس خارج علما، آیا خودتان هم در نجف تدریس داشتید؟

از آنجایی که امام خمینی(ره) هنوز نجف نیامده بودند، مقداری از وقت خویش را به تدریس گذاشتم و لذا یک عده‌ای به من رجوع کردند و تقاضا داشتند بیایید و برای ما لمعه تدریس کنید و ما هم تدریس لمعه در نجف را شروع کردیم. در حالی که هم تدریس می‌کردم و هم درس خارج شرکت داشتم. تا اینکه بعد از تشریف‌فرمایی امام(ره) به نجف، در کلاس درس ایشان نیز حاضر شدیم و درس فقه از ابتدای بیع تا آخر درس ولایت را خدمت‌شان بودیم.

- در همان نجف اقدام به ازدواج و تشکیل خانواده کردید؟

نخیر! تا زمانی که در نجف بودم، تدریس‌ام به‌طور مرتب برگزار می‌شد تا اینکه سال‌ها گذشت و به‌فکر ازدواج افتادم و چون خودم بنا نداشتم از عراق ازدواج کنم، لذا به اراک برگشتم و از اقوام خودمان ازدواج کردم و دوباره به نجف برگشتم.

- ارتباط شما و علمای نجف با امام خمینی(ره) چگونه بود؟

بعد از حضور امام(ره) در نجف و گسترش فعالیت‌های درسی ایشان، صدام به شاگردان و دوستان امام(ره) چند بار نامه و اخطار فرستاده بود که از عراق بروند. بنده نیز که از این اخطارها دریافت کرده بودم به اتفاق دوستان دیگر خدمت امام رسیدیم تا از ایشان خداحافظی کنیم. امام خطاب به دوستان فرمود: اگر به شما اقامت نداده‌اند برگردید، اما به من گفتند "این سفر و خروج از عراق برای شما مشروع نیست و بمانید" و من با این‌که تمام اسباب زندگی‌ام را به ایران فرستاده بودم، اما به دستور ایشان در نجف ماندم. خلاصه دوباره زندگی‌ام را تشکیل دادم. لکن بعد از مدتی صدام دومرتبه نامه اخطار داد و من نیز خدمت امام رسیدم و جریان نامه را به ایشان گفتم. امام دوباره فرمودند "نروید" و من برای بار دوم به دستور ایشان در نجف ماندم. امام می‌گفت "این‌ها می‌خواهند با اخراج شما، در نهایت مرا نیز اخراج کنند".

- عکس العملل امام(ره) بعد از تهدیدات صدام چه بود؟

ایشان می‌گفتند اگر صدام بگذارد تا من در نجف بمانم و اینجا درس بگویم، در عراق می‌مانم و الّا اگر هیچ کشوری هم مرا نپذیرد، و مجبور شوم از این فرودگاه به آن فرودگاه بروم، حرف‌هایم را خواهم زد و صحبت من هم با محمدرضا است و من با او دعوا ندارم، بلکه او را توصیه و نصیحت می‌کنم. خلاصه بعد از چند روز، هنگام نماز صبح چند ماشین از طرف صدام آمدند و قصد داشتند ایشان را به کویت بفرستند و چون کویت نیز اجازه نداده بود، ایشان به فرانسه رفتند، که مقدمه‌ای برای انقلاب شد.

- شما بعد از پیروزی انقلاب بلافاصله به ایران برگشتید؟

خیر! بنده به همراه آیات عظام خویی، سیستانی و آقایان دیگر و خانواده‌هایشان تا اواخر سال 1365 نجف بودیم و تعدادمان به بیست نفر می‌رسید که تصمیم گرفتیم، ایران بیاییم.
البته برای خروج از عراق باید بهانه‌ای پیدا می‌کردم، چون صدام اجازه خروج از عراق به سمت ایران را به ما نمی‌داد و از آنجا که همسرم بیمار بود، به بهانه‌ی مداوای ایشان ابتدا برای لندن تقاضای خروج از کشور دادم و نهایتاً که موفق شدم مجوز خروج از کشور را بگیرم، برای خداحافظی خدمت آقای خوئی رسیدم. ایشان فرمودند "من نمی‌توانم خودم بیایم و آنقدر صبر می‌کنم تا خودشان مرا بیرون کنند. چون اگر به اختیار خودم از عراق خارج شوم، می ترسم به امام زمان(عج) نتوانم پاسخ‌گو باشم که چرا حوزه نجف را رها کردم".

- رابطه حضرت امام(ره) با آیت الله العظمی خوئی چگونه بود؟

بعد از این که به همراه دیگر دوستان در اواخر سال 1365 شبانه به ایران آمدیم. چند روز بعد با هماهنگی دوستان، خدمت امام(ره) رسیدیم. آن شبی که خدمت آقای خوئی برای خداحافظی رفته بودم ایشان پیغامی به من دادند و گفتند شما ایران می‌روید حتماً با امام ملاقات خواهید داشت، به امام سلام مرا برسانید و وضعیت مرا به ایشان بازگو کنید. چرا که صدام سعی داشت از آقای خویی برای جنگ علیه ایران فتوا بگیرد و ایشان نیز امتناع می کردند و صدام از این جهت آقای خوئی را خیلی تحت فشار قرار داده بودند. وقتی بنده این مطالب را به امام(ره) عرض کردم، ایشان نیز خیلی ناراحت شدند.

- چرا بعد از ورود به ایران، در تهران ماندید و به قم نرفتید؟

البته در همان جلسه که خدمت امام(ره) بودم ایشان به بنده تقاضای قبول سمت در حکومت را کردند، ولی بنده عرض کردم می‌خواهم بروم قم و در حوزه باشم.
چند روزی که در تهران بودم، برخی از دوستان به دیدار ما می‌آمدند و یک شب که آقای سیدباقر حکیم و آقای مهدوی کنی به ملاقاتم آمده بودند، خیلی با ما گرم گرفتند و بعد از چند روز آقای مهدوی کنی دوباره به دیدار بنده آمدند و گفتند امام تولیت و مسؤولیت حوزه علمیه مروی را به من سپردند و خواستند تا آن جا را مجدداً احیاء کنم و اقدام به جذب طلبه نمایم. لذا به من گفتند چون استاد نداریم، شما در تهران بمانید و در راه‌اندازی حوزه مروی به ما کمک کنید. اما از آن جایی که بنده قصد ماندن در تهران را نداشتم، ولی به جهت اصرار آقایان برای تعیین تکلیف به مشهد و زیارت امام رضا(علیه السلام) رفتم و بعد از زیارت استخاره کردم و خوب آمد و اتفاقاً آیت الله العظمی بهجت(ره) نیز در آن جا حضور داشتند و استخاره را به ایشان نیز نشان دادم و ایشان نیز فرمود خوب است و در تهران بمانید.
هم اکنون 30 سال است که در تهران هستم و از همان آغاز حضورم در حوزه مروی، شروع به تدریس دروس مختلفی نمودم و اکنون حدود 24 سال است که در حال تدریس درس خارج فقه هستم.



  



نوشته شده در تاریخ 95/6/6 ساعت 1:1 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی


 

 
روش امام جواد(علیه السلام) برای ترویج آیات الهی

به نقل از تبیان؛ امام جواد(علیه السلام) در طول زندگی کوتاه اما پربار خویش برای صیانت از حقایق قرآن و اسلام و تبیین تعالیم حیات‌بخش اسلام تلاش کرد و با وجود کمی سن، با هوشمندی، درایت و قاطعیت به هدایت عمومی پرداخت و با مخالفان نیز آگاهانه مقابله کرد.
امام نهم شیعیان حضرت جواد در سال 195 هجری در مدینه متولد شد. نام آن بزرگوار محمد و معروف به جواد و تقی است. القاب دیگری مانند رضی و متقی نیز دارد ولی تقی از همه معروفتر است.
امام محمد تقی هنگام وفات پدر 8 ساله بود. پس از شهادت جانگداز حضرت رضا (علیه السلام) مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (علیه السلام)انتقال یافت.
دوران امامت
امام جواد در سال 203 هجری قمری به امامت رسید دوران هفده ساله امامت او با حکومت مأمون و معتصم، خلفای عباسی، همزمان بود. هنگامی که امام رضا (علیه السلام) به دعوت مأمون از مدینه به توس رفت امام جواد که کودک بود، مانند دیگر افراد خانواده حضرت رضا در مدینه ماند و در سال 202 هجری قمری برای دیدار پدر به مرو رفت و سپس به مدینه بازگشت.
امام در بغداد
پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) مأمون به بغداد رفت . او که از کمالات علمی و معنوی امام جواد آگاه بود ایشان را از مدینه به بغداد دعوت کرد. اما دولتمردان حکومت عباسی و اطرافیان مأمون از این اقدام ناخشنود بودند، به ویژه آنکه مأمون تصمیم داشت دختر خود ام الفضل را به همسری امام جواد در آورد.
مأمون برای آنکه آنها را از مقام علمی و فضل آن حضرت آگاه کند، در بغداد مجلس بحثی میان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار ترتیب داد. در این مجلس، امام به پرسشهای علما پاسخ گفت و میزان دانش و هوش وی بر آنان آشکار شد. پس از آن مأمون دختر خود را به همسری امام درآورد.
سفر حج و شهادت
امام جواد پس از چندی به سفر حج رفت و از آنجا به مدینه بازگشت و تا پایان خلافت مأمون در آن شهر ساکن بود. پس از مرگ مأمون به دستور معتصم عباسی در سال 220 هجری قمری، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت و بنابر برخی روایتها به دستور معتصم مسموم شد و در همان سال وفات یافت.
شخصیت و مقام علمی امام
امام جواد را همه مسلمانان، عالمی بزرگ می دانستند. ایشان انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بود. حدیثهای بسیاری از آن امام، در کتابهای حدیث، از جمله عیون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب و بحارالانوار نقل شده است.
در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگی در این دوران زندگی می کردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت کرده و کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود امام جواد با وجود کمی سن وارد بحثهای علمی شد و با سرمایه خدایی احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوار خود گسترش داد و به تعلیم و ارشاد عمومی پرداخت.
ترویج آیات قرآن
حضرت جواد (علیه السلام)اعتقاد داشت که آیات الهى باید در جامعه فراگیر شوند و تمام مسلمانان در گفتار، رفتار و استدلال‌ روزمره خود از قرآن و معارف بلند آن بهره گیرند، به همین جهت‏ سعى مى‌ کرد در گفت‌وگوها و معاشرت و برخورد با مردم از آیات قرآن استفاده کند.
قاسم بن عبدالرحمن به مذهب زیدیه گرایش داشت، اما با شنیدن آیاتى از قرآن که امام جواد بر وى قرائت کرد، با حقیقت آشنا شده و به امامت امام جواد و سایر ائمه اعتقاد پیدا کرد.
امام جواد از تفسیرهاى نابجا و غیر عقلانى آیات قرآن جلوگیرى کرده و علما و دانشمندان را به فهم صحیح آیات راهنمایى م
بخشش
بخشش در راه خدا یکی از ویژگی‌های بارز اهل ‏بیت است و آنان برای جلب رضایت پروردگار، کمکهای فراوانی به نیازمندان می‌کردند. نهمین پیشوای مسلمین حضرت جواد (ع) نیز مانند اجداد بزرگوار خود به مستمندان کمک می‌کرد.
برنامه عملی امام جواد براساس نامه‌ای بود که از طرف پدر بزرگوارش امام رضا (ع) از خراسان برای ایشان فرستاده شده بود. امام رضا در این نامه به فرزند عزیزش نوشت: «من به خاطر حقی که بر تو دارم، از تو می‌خواهم که هرگاه تصمیم به خارج شدن از منزل داری، از درِ بزرگ داخل و خارج شوی. هنگامی که سوار مرکب خود می‏شوی، همراه خود طلا و نقره بردارو هر کس از تو درخواست کمک نمود، به او نیکی کن...». 


منبع:
سراج اندیشه



  



نوشته شده در تاریخ 95/6/6 ساعت 12:55 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی


 

"ایرانِ یکپارچه با اقوام مختلف و متعدّد، دارای یک هدفند؛ دارای یک مسیرند. بله، ممکن است زبانها مختلف باشد، مذاهب مختلف باشد امّا اهداف عالی این ملّت یکسان است؛ همه می خواهند ایران عزیز را به ‌عنوان الگوی یک کشور اسلامی به دنیا معرّفی کنند. "
این بخشی از پیام رهبر کبیر انقلاب اسلامی در روز 11 مرداد 1395 است؛ برابری و برادری از کلمات کلیدی است که در بیانات ایشان دیده می شود.


شیعه و سنی


"جلسه‌ی امروز ما یک جلسه‌ی ویژه‌ای است، یعنی گروه‌هایی از مردم عزیز ما از چهار گوشه‌ی کشور، از چند استان تشریف آورده‌اند و جمع شده‌اند؛ از جنوب شرق کشور تا شمال غرب کشور، اقوام مختلف، فارس، ترک، کُرد، بلوچ، در جمع امروز ما حضور دارند؛ این معنا دارد؛ معنایش این است که ایرانِ یکپارچه با اقوام مختلف و متعدّد، دارای یک هدفند؛ دارای یک مسیرند. بله، ممکن است زبانها مختلف باشد، مذاهب مختلف باشد امّا اهداف عالی این ملّت یکسان است؛ همه می خواهند ایران عزیز را به ‌عنوان الگوی یک کشور اسلامی به دنیا معرّفی کنند." 

این بخشی از پیام رهبر کبیر انقلاب اسلامی در روز 11 مرداد 1395 است؛ برابری و برادری از کلمات کلیدی است که در بیانات ایشان دیده می شود.

خداوند بعد از آن که هدف از خلقت قوم و عشیره را روشن می ‌کند، صریحاً ملاک برتری  را بیان می‌کند تا مبادا آن تفاوت ‌ها عاملی برای فخر فروشی عده ای و چماقی بر سر عده دیگر شده و ارزش ‌های کاذب، جایگزین ارزش ‌های راستین شوند: إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکمْ؛  بی ‌گمان گرامی‌ترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست.

در قسمتی دیگر از بیانات فرمودند: "همواره برکاتی که نصیب مردمان این سرزمین شده، در سایه همین همدلی و اتحادی است که میان اقوام مختلف ایرانی حاکم بوده است. دشمن هم به خوبی از این مهم آگاه است و برای آن که آسیبی به این نظام برساند، این نقطه حساس را مورد هدف قرار می ‌دهد." این نکته ای بود که در دیدار رهبر انقلاب با اقوام مختلف ایرانی در یازدهم مرداد بر آن تأکید شد.
این یکرنگی و یکدلی در سایه اسلام، استحکام بیشتری یافته است؛ چرا که اسلام، این تفاوت رنگ و لهجه و نژاد را نه برای برتری جویی و نزاع، بلکه به عنوان نعمتی برای روان شدن زندگی عنوان کرده است.

اصل و نسب اسلامی

عده ای از قریش در مسجد نشسته بودند. سلمان هم در میان آنان بود. هر کس از اصل و نسب خود می‌گفت و به آن افتخار می‌کرد. نوبت به سلمان رسید. از او پرسیدند که تو کیستی؟ پدرت کیست؟ اصالتت چیست؟
سلمان گفت: من سلمان فرزند بنده خدا هستم. گمراه بودم، اما خداوند مرا با محمد (صلی الله علیه واله) هدایت کرد. محتاج بودم، اما خداوند مرا با محمد (صلی الله علیه و آله) غنی و بی نیاز کرد. بنده بودم، اما خداوند مرا با محمد (صلی الله علیه واله) آزاد کرد؛ این، حسب و نسب من است.
در این حین، پیامبر صلی الله علیه واله وارد شد و از این گفتگوها پرسید. سلمان ماجرا را برای ایشان بیان کرد. حضرت فرمود: ‏ای مردمان قریش، نسب هر کس دین او، مردانگی هر کس خلق و خوی او و ریشه هر کس عقل و فهم اوست.

همان‌گونه که برتری انسان ‌ها  در نژاد نیست و ملتی حق ندارد خود را از جهت حسب و نسب، بهتر و بافضیلت‌ تر از دیگران بداند، کسی هم حق ندارد به دلیل حسب و نسب، خود را کمتر از دیگران بداند و در مقابل آن‌ ها خود را ببازد

تأکیدات رسول اکرم صلى الله علیه و آله درباره بى ‏اساس بودن تعصبات قومى و نژادى اثر عمیقى در قلوب مسلمانان بالأخص مسلمانان غیرعرب گذاشت. به همین دلیل، همیشه مسلمانان (اعم از عرب و غیرعرب) اسلام را از خود مى ‏دانستند نه بیگانه و اجنبى. و به همین جهت مظالم و تعصبات نژادى و تبعیضات خلفاى اموى نتوانست مسلمانان غیر عرب را به اسلام بدبین کند؛ همه مى ‏دانستند حساب اسلام از کارهاى خلفا جداست و اعتراض آن ‌ها بر دستگاه خلافت همیشه بر این اساس بود که چرا به قوانین اسلامى عمل نمى ‏شود. 2
قوم و قبیله نماد و علامتی برای شناسایی است و الا همه مردم از یک پدر و مادر هستند؛ یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَی? وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا؛  هان ای مردم همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریده ‌ایم و شما را به هیئت اقوام و قبایلی در آورده ‌ایم تا با یکدیگر انس و آشنایی یابید.3
علمای جامعه شناسی معتقدند که انسان مدنی بالطبع است؛ فطرتا و ذاتا اجتماعی است؛ خداوند چنین او را خلق نموده که به دنبال ارتباط گیری با همنوعان خود باشد. برای این که ارتباط میان افراد بشر جریان یابد و حلقه اجتماعی بودن انسان کامل شود لازم است که تفاوت ‌هایی میان انسان ‌ها باشد؛ وگرنه همگی مانند محصولات یک کارخانه می‌ شدند که توانایی شناختن همدیگر را نداشتند. از این رو تفاوت‌ های زبانی و قومی و قبیلگی میان آدمیزادگان شکل گرفت.
این «تفاوت» نعمتی از جانب خداست. وجود این نعمت برای زندگی اجتماعی انسان ضروری است. اما گاهی انسان، این نعمت را در مسیر ناصحیح به کار می ‌برد و هدف از آفرینش آن را فراموش می ‌کند. گمان می ‌کند که این تفاوت، دلیل برتری یک قوم و پستی قوم دیگر است. از این راه به فخر فروشی به حسب و نسب و دودمان دست می ‌زند و از مدار عقل خارج، و بر مدار جهالت قدم می ‌زند و زمینه تباهی خویش را فراهم می ‌کند.
"همان‌گونه که برتری انسان ‌ها در نژاد نیست و ملتی حق ندارد خود را از جهت حسب و نسب، بهتر و بافضیلت‌ تر از دیگران بداند، کسی هم حق ندارد به دلیل حسب و نسب، خود را کمتر از دیگران بداند و در مقابل آن‌ ها خود را ببازد." 4

همه برابر نیستند

قوم و قبیله نماد و علامتی برای شناسایی است و الا همه مردم از یک پدر و مادر هستند؛ یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَی? وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا؛  هان ای مردم همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریده ‌ایم و شما را به هیئت اقوام و قبایلی در آورده ‌ایم تا با یکدیگر انس و آشنایی یابید.

چنین نیست که همه انسان‌ ها در یک سطح باشند. نه. عده ای برتر از دیگران هستند. اما ملاک برتری این تفاوت ‌های ظاهری نیست. این تفاوت ‌ها تنها برای زندگی دنیایی است و با مرگ و عبور از دنیا، بی ‌خاصیت می ‌شوند: فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَینَهُمْ یوْمَئِذٍ وَلَا یتَسَاءَلُونَ؛5آن‌ گاه که در صور دمیده شود، در آن روز پیوند و خویشی در میانشان برقرار نماند، و از هم پرس و جو نکنند.
در حالی که ملاک برتری نباید هیچ وقت بی خاصیت شود؛ باید همیشه مایه سرافرازی باشد. آنچه مایه سربلندی انسان در هر دو دوره زندگی دنیا و آخرت است، تقوا  است. خداوند بعد از آن که هدف از خلقت قوم و عشیره را روشن می ‌کند، صریحاً ملاک برتری  را بیان می‌کند تا مبادا آن تفاوت ‌ها عاملی برای فخر فروشی عده ای و چماقی بر سر عده دیگر شده و ارزش ‌های کاذب، جایگزین ارزش ‌های راستین شوند: إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاکمْ؛6  بی ‌گمان گرامی‌ ترین شما در نزد خداوند پرهیزگارترین شماست.

کلام آخر:

گرایش ‌های قومی و قبیلگی تا وقتی در مسیر کارکرد طبیعی ‌اش باشد، پسندیده است. اما وقتی از مسیر الهی خارج شده و میزان شخصیت و فضیلت شود، "سم مهلکی" 7 می ‌شود که گریبان جامعه را خواهد گرفت.



  




  پیام رسان 
+ هر کسی نام کسی گفت سرش بالا رفت ما که از لطف تو داریم سری در سر ها ازدحام است سر کوی شما اذن بده لااقل ما بنشینیم همین آخرها

+ سلیمانا از این خرمن فقط یک خوشه میخواهم ز گوشه گوشه دنیا فقط شش گوشه میخواهم برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بود دستهای خویش و دامان توام آمد به یادم یا حسین

+ سلام دوستان عزیز

+ سال پر خیر وبرکتی داشته باشین دوستان پارسی بلاگ

+ سال نو به همه دوستلن عزیز مبارک

+ سال نو بغیر از تعویض لباس و کفش وغیره سالی برای تعویض رفتار ها وکردارهایمان باشد برایملن ابدی ومبارکتر خواهد بود

+ سال1397 برای همه دوستان عزیز مبارک باشد

+ پیشاپیش سال پر خیر وبرکتی را در پناه مهدی صاحب الزمان برایتان ارزومندم انشالله سال ظهور حضرت بقیه باشد

+ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

+ روز میلاد بانوی بزرگ اسلام، پرستار تمام نیکی ها پرستار تن رنجور ولایت، پرستار ارزش های مقدس عاشورا، زینب کبری(س) بر همه پرستاران و پیروانش مبارک باد.




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ