طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نوشته شده در تاریخ 95/12/9 ساعت 11:2 ص توسط سیدمهدی ملک الهدی
مدتی هست یه عده نان به نرخ روز خور که در آسایشی که قاسم سلیمانی براشون به ارمغان آورده، زیر کولر و روی صندلی نرمشون لم دادن و مدام دارن علیه همین مرد که جونش رو بخاطر امنیت آقایون کف دستش گذاشته مطلب می نویسند و بیانیه صادر می کنند.
این اتفاقات چیز تازه ای نیست و بارها در تاریخ تکرار شده و رزق و روزی این افراد هم از همین راه بدست میاد وگرنه باید کارتن خواب بشن. توی تاریخ شبیه ترین شخصیت به قاسم سلیمانی، مالک اشتر نخعی هست بخاطر اینکه :
1- هم حاج قاسم و هم مالک روستا زاده ای بودند که از زیر دست به مقام رسیدند و این مقام بخاطر پارتی بازی و پول خرج کردن نبود بلکه بخاطر توانمندی و استعدادشون بد.
2- هم حاج قاسم و هم مالک نام رهبرشون و فرماندهشون علی هست و عاشق فرماندهشون هستند و حاضرند براش تا آخرین قطره خون جانفشانی کنند.
3- هم حاج قاسم و هم مالک در جنگ های بسیار زیادی شرکت داشتند و هردوتا منطقه عملیاتی عراق و شام رو در کارنامه خودشون دارند.
4- هم حاج قاسم و هم مالک بارها در جنگ ها به مقام جانبازی نائل شدند و اثراتی از این آثار در بدنشون دیده میشه مثل چشم مالک و دست حاج قاسم.
5- هم حاج قاسم و هم مالک بجای اینکه بیشتر از دشمن خارجی ضربه بخورند بیشتر از دشمنان داخلی که ادعای دوستی می کنند ضربه می خورند.
6- هم حاج قاسم و هم مالک هم با کفار جنگ کردند و هم با کسانی طرف بودند که ادعای مسلمانی می کردند اما بویی از اسلام و پیغمبر و قرآن نبرده اند و جاهل ترین زمان خود هستند.
7- هم حاج قاسم و هم مالک ولایت پذیر، سیاستمدار و کاردان در امور مدیریت سیاسی، فصاحت و بلاغت، اهل جهاد و هجرت، دشمن شناس، شجاع و با بصیرت، انقلابی، قاطع، سازش ناپذیر در دفاع از ارزشهای اسلامی، بردبار، خویشتن دار، خیرخواه مردم هستند.
امیرالمومنین در مقام مالک اشتر فرمودند : مالک از برای من چنان بود که من برای رسول خدا (ص) بودم.
ناخدای انقلاب در مقام قاسم سلیمانی فرمودند : خود شما هم که آقای سلیمانی باشید در نظر ما شهیدید، شما شهید زنده هستید.
پ,ن : مالک اشتر و قاسم سلیمانی راهشون رو از همون ابتدا انتخاب کردند و حاج قاسم مانند مالک به سوی راهی بجز شهادت نمی رود.
نوشته شده در تاریخ 95/12/9 ساعت 10:37 ص توسط سیدمهدی ملک الهدی
«زینب برجاوی» همسر شهید قنطار ظهر امروز با حسین امیرعبداللهیان دبیرکل کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین دیدار و گفتگو کرد.
امیرعبداللهیان، در ابتدای این دیدار با اشاره به دریافت لوح افتخار شهید سمیر قنطار از رئیس دفتر مقام معظم رهبری در اجلاس بینالمللی حمایت انتفاضه مردم فلسطین و تجلیل و گرامیداشت یاد و خاطره شهید سمیر قنطار، گفت: شهید قنطار با سپری کردن حدود سه دهه اسارت در زندانهای رژیم صهیونیستی، اسوهی صبر، مقاومت و ایثار به شمار میرود.
وی افزود: شهدای محور مقاومت با شجاعت و بصیرت، از اسلام دفاع کردند.
دستیار ویژه رئیس مجلس در امور بینالملل تصریح کرد: شهدای مقاومت اسلامی با دشمن اصلی اسلام و مسلمانان یعنی رژیم صهیونیستی مبارزه کردند و جهاد آنان، پیروزیهای بزرگی را برای مقاومت و جهاناسلام به همراه داشته است.
امیرعبداللهیان، برگزاری ششمین کنفرانس حمایت از انتفاضه مردم فلسطین را اقدامی مؤثر و راهبردی در حمایت و پشتیبانی از مردم و مبارزین فلسطینی در مقابله با رژیم تروریستی و کودککش صهیونیستی خواند و ضمن تقبیح تلاش برخی کشورها برای عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی افزود: باید مسأله فلسطین را به عنوان مهمترین مسأله جهاناسلام زنده نگاه داشت، زیرا حمایت از مردم فلسطین و مقابله با تجاوزات اسرائیل غاصب، کمک مؤثر به امنیت جمعی منطقه است.
دستیار ویژه رئیس مجلس در امور بینالملل، در همین راستا تصریح کرد: مسلمانان هیچگاه از اولین قبلهگاه خود دست نخواهند کشید و تا پیروزی کامل مردم فلسطین و آزادی و رهایی بیتالمقدس، در کنار ملت مظلوم فلسطین خواهند بود.
در ادامه این دیدار، زینب برجاوی، همسر شهید قنطار، ضمن ابراز خرسندی از برگزاری موفقیتآمیز ششمین کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه مردم فلسطین، از حمایتهای همهجانبه جمهوری اسلامی ایران از مردم مظلوم فلسطین و محور مقاومت قدردانی کرد.
همسر شهید قنطار، مواضع و رهنمودهای امام خامنهای را نقطه عطف اجلاس و قوت قلب مقاومت خواند.
وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: زنده نگهداشتن یاد شهدا و تکریم خانوادههای شهدا و ایثارگران موجب تقویت روحیهی خانوادههای شهدا است.
زینب برجاوی در ادامه افزود: جمهوری اسلامی ایران، همواره به عنوان دوست و برادر در کنار ملتهای مظلوم جهان بوده و ما هرگز نقش اساسی و محوری مقام معظم رهبری، حمایت و همدلی دولت، مجلس و ملت جمهوری اسلامی ایران را از یاد نخواهیم برد.
نوشته شده در تاریخ 95/12/8 ساعت 8:54 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی
حضرت محمد (ص) می فرمایند : فاطمه پاره تن من است . هرکه او را بیازارد ، مرا آزرده خاطرکرده
و هر که او را شاد کند ، مرا نیز خوشحال نموده است .
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که ره بستی میان کوچه ها بر فاطمه
گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود
سر فصل کتاب آفرینش زهراست
روح ادب وکمال و بینش زهراست
روزی که گشایند در باغ بهشت
مسئول گزینش و پذیرش زهراست
دیدم که ازپس در ، پهلوی من شکسته است
فریاد من در آنجا ، علی علی علی بود
بر روی سینه ی من ، با میخ در نوشتند
این جرم گفتن علی علی علی بود
من هم زخون سینه ، بر روی در نوشتم
تنها گناه زهرا ، علی علی علی بود
نوشته شده در تاریخ 95/12/8 ساعت 8:47 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی
در حریم فاطمیّه مرغ دل پر می زند
ناله از مظلومی زهرای اطهر می زند
السلام علیک یا فاطمة الزهرا
یا علی خرابم از غمت
سوختم کبابم از غمت
زخم کهنه را نمک زدند
همسر تو را کتک زدند
منم زینب که بی دلدار مانده ست
به قلبم خون به چشمم خار مانده ست
نگاهم خیره می ماند همیشه
به آن خونی که بر دیوار مانده ست.
هر سینه که دوستدار زهراست
آشفته و بی قرار زهراست
گنجینه ی هفت آسمان ها
در سینه ی خون نگار زهراست
از شرح کرامتش همین بس
عالم همه وامدار زهراست
نوشته شده در تاریخ 95/12/8 ساعت 8:45 ع توسط سیدمهدی ملک الهدی
شد حرمت بیت خدا شکسته
خاکم به سر ، این در چرا شکسته
آل کسا در این سرا چو جمعند
شد حرمت آل کسا شکسته
عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه
پرگرفت از آشیان مرغ روان فاطمه
گر بسوزد عالمى از این مصیبت نى عجب
سوخته یکسر زآتش کین آشیان فاطمه
خونه بی تو سکوتش چه دردآوره توکه میدونی
غربت من کنار همین بستره تو که میدونی
بار خونه روی شونه ی مادره تو که میدونی
پاشو ای مادر
گرچه شکستی هنوز گوهر این خونه ای
نوشته شده در تاریخ 95/12/4 ساعت 9:45 ص توسط سیدمهدی ملک الهدی
شهید مالکوم ایکس، رهبر سیاهپوستان مسلمان آمریکا کیست؟
مالکوم ایکس نشان داد که در جامعهای غرق در نژادپرستی و فساد و با گذشتهای سرشار از رنج و اشتباه، میتوان با توکل، مقاومت و مبارزه، به رهبری تأثیرگذار تبدیل شد و هزاران انسان را از ظلمت و تاریکی نجات داد و به سمت نور و سعادت هدایت کرد.
آزادیخواهی و عدالتطلبی به رنگ پوست و نژاد و ملیت ارتباطی ندارد؛ در هر جای جهان با هر زبان، آیین و نژادی، فطرت بیدار انسان?ها همواره خواهان آزادی و عدالت هستند و در مقابل ستمگران ایستادگی میکنند.
مالکوم ایکس کودک سیاهپوست آمریکایی آنگاه که چشم به جهان گشود شاید نمیدانست رنگ پوستش برای عدهای از انسانها به معنی نژاد پستتر است و برای دفاع از حق طبیعی خود برای زندگی باید مبارزه کند؛ آشنایی با دین اسلام که برتری را تنها در ایمان انسانها میداند و نه نژاد و رنگ پوست، از او رهبری ساخت که توانست جامعه سیاهپوستان آمریکا را به سمت عدالتخواهی و حقطلبی سوق دهد. فعالیتهای او آنقدر تأثیرگذار بود که مسئولان مستکبر و سلطهگر آمریکایی برای حذف فیزیکی او دست بهکار شده و نهایتا او را ترور کردند.
در ادامه به بررسی زندگی رهبر مسلمانان آمریکا، مالکوم ایکس میپردازیم:
زندگی پر ماجرای مالکوم ایکس
مالکوم ایکس در نوزدهم مه سال 1925میلادی در شهر اوماهای ایالت نبراسکای آمریکا متولد شد. نام واقعی وی مالکوم لیتل، مادرش لوئیس نورتون زنی سفیدپوست، تحصیل کرده و خانهدار و پدرش ارل لیتل سیاهپوستی با حدود دو متر قد و هیکلی قوی که از یک چشم نابینا و کشیش و واعظ مذهبی بود.
پدر مالکوم از فعالان اجتماعی بود که را برای احقاق حقوق سیاهان تلاش بسیاری میکرد، بعد از تولد مالکوم خانواده? لیتل برای دستیابی به شرایطی بهتر به میلواکی رفتند ولی این اقامت کوتاه بود و اینبار عازم لانسینگ مرکز میشیگان شدند.
دوران محکومیت و تحول در زندگی مالکوم ایکس
مالکوم پس از بازگشت از بوستون هنگامی که برای فروختن یک ساعت دزدی به جواهرفروشی رفت، به دام پلیس گرفتار شد و با جستجوی آپارتمان مالکوم کلی کت خز و جواهرات مسروقه و زرادخانه کوچکی از اسلحه پیدا شد.
حکم معمول برای سرقت، دو سال بود اما قاضی از اینکه او دختران سفیدپوست را به همدستی واداشته بود، عصبانی شد و برایش حکم ده سال زندان را صادر کرد.
مالکوم در سال 1947 در 20 سالگی به زندان افتاد و به دلیل ضدیتش با مذهب در زندان لقب شیطان گرفت.
در زندان با بیمبی آشنا شد که سرآغاز تحول در زندگی وی شد، بیمبی سیاهپوست و سارق سابقهداری بود که سالهای زندان از او مرد فرزانهای ساخته بود. یک کتابخانه متحرک که حتی نگهبانها و زندانبانان نیز در مورد هر چیزی از او سوال میکردند.
تعداد زیادی زندانی دورش مینشستد و به حرفهایش گوش میدادند در همین حین بود که مالکوم جذب او شد و بیمبی هم در وجود این شیطان سیاه، فرشتهای دیده بود.
او به مالکوم پیشنهاد داد درس خواندن را در زندان شروع کند و از کتابخانه زندان استفاده کند. از وقتی که مالکوم لیتل، مدرسهاش را در میسون میشیگان، ول کرده بود، زمان زیادی میگذشت. او تقریبا بیسواد بود و نمیتوانست نامههایی را که در زندان دریافت میکرد، بخواند. پس از گذشت یک سال با تمرین خواندن و نوشتن ابتدایی را یاد گرفت.
گاری کتابها که از جلوی سلولها میگذشت، کتابی برمیداشت و سعی میکرد آنرا بخواند.
روزهای سخت زندان را با آموختن میگذراند که برادرش فیلبرت در نامهای نوشته بود که دین واقعی سیاهان را کشف کرده و به سازمانی به نام «امت اسلام» پیوسته است.
مالکوم جواب تندی برای وی نوشت و مدتی بعد، از برادر کوچکترش رینالد برایش نامهای دیگر رسید با این مضمون که «مالکوم دیگر گوشت خوک نخور و سیگار نکش، نشانت میدهم چطور از زندان آزاد شوی.»
این جواب معماگونه، مالکوم را به فکر فرو برد. چطور میتوانست با نخوردن گوشت خوک آزاد شود؟ سیگار نکشیدن زیاد برایش سخت نبود. در روزهای انفرادی عادت کرده بود. بسته سیگاری را که داشت تمام کرد و دیگر تا آخر عمرش سیگار نکشید. ناهار روز بعد را که از گوشت خوک تهیه شدهبود، نخورد و این خبر همه جا پیچید که شیطان دیگر خوک نمیخورد.
بعد از چند سال حبس در زندان چارلزتاون و با تلاشهای خواهرش اِلا به یک اردوگاه منتقل شد که شرایطی بهتر از زندان داشت. زندانیان پنج نفری در یک خانه زندگی میکردند و تفریحشان بحثهای فرهنگی بود. دفعه بعد که برادر سادهلوحش رینالد در زندان جدید به ملاقاتش آمد، اول از همه پرسید: «فکر میکنی کیست که همه چیز را میداند؟» رینالد فریفتهی کسی شده بود که ادعای پیامبری داشت و با این حربه افراد زیادی را دور خودش جمع کرده بود. این اولین بار بود که کلمهی «الله» به گوشش خورد؛ برادرش از وجودی میگفت که دانشی360 درجه و کامل دارد و شیطان در مقابل سعی در گمراهی آدمها دارد.
رینالد میگفت :«خدا به آمریکا آمده و خود را بر فردی به نام عالیجاه محمد ظاهر ساخته و گفته که دیگر زمان حکومت شیطان به پایان رسیده است.»
از برادر و خواهرهایش که همه به امت اسلام پیوسته بودند، تقریبا روزی یکی، دونامه برایش میرسید که نوشته بودند دعا میکنند تا او هم به این فرقه مشرف شود.
او در زندان و تنهایی به عالیجاه محمد فکر میکرد. به تدریج علاوه بر نامهها، جزوههای چاپی عقاید رهبرشان را نیز برایش میفرستادند.
ایدهی اصلی او این بود که بشر اولیه که بنای تمدن را بنا گذاشته، سیاهپوست و در آفریقا بوده و دیگر ابنای بشر از این آدم اولیه پدید آمدهاند. اما بشر سفید با شر ذاتی که در وجودش نهفته، به آفریقا آمد و میلیونها آفریقایی را با کشتی به بردگی برد و آنها را از زبان، فرهنگ و گذشتهشان جدا کرد و اکنون نسل سیاهان آمریکا تنها انسانهایی هستند که هیچ اطلاعی از هویت واقعی خود ندارند.
سرانجام پس از مدتی مالکوم تصمیم گرفت به مردی که برادرها و خواهرهایش را شیفته کرده بود، نامه بنویسد. در نامهاش نوشت که برادران و خواهرانش او را معرفی کردهاند و برای دستخط و نامه بدش عذرخواهی کرد.
عالیجاه محمد در جواب نامه مالکوم نوشته بود که زندانی سیاه، نماد جرم و جنایت جامعه سفید در نگهداشتن سیاهپوستان در محرومیت، نادانی و بیکاری و تبدیل آنها به مجرمان است، گفته بود که شجاع باشد و یک پنج دلاری هم برایش فرستاده بود.
خانواده در نامههایشان مینوشتند که برای آرامش روحی رو به شرق کند و به درگاه خدا نماز بخواند. نماز خواندن برای مالکوم که زانوهایش تنها برای بازکردن قفل درها و دزدی خم شده بود، کار سختی بود.
یک هفته طول کشید تا توانست شرم و خجالت خم کردن کمرش را بر خود هموار کند و اولین نمازش را به انگلیسی بخواند.
دوران محکومیت از مالکوم ایکس انسان دیگری ساخت، وی آموخت که هیچگاه برای آموختن دیر نیست، حتی اگر گرفتار میلههای زندان باشد، او با برنامهریزی برای اوقات فراغت خود در زندان، به مطالعات پردامنه علمی و مذهبی پرداخت.
او به تدریج با سیاهپوستان مسلمانی آشنا شد که هم بندش بودند؛ افرادی از گروه "ملت مسلمان" که برجستهترین آنها «عالیجاه محمد» بود.
آنان از اسلام گفتند و مالکوم شنید، از الله گفتند و مالکوم اندیشید. آموزههایی چون اتحاد، برادری و برابری آرام آرام دریچهای به روی مالکوم گشود و دریافت که در این دین برتری، به پاکی و تقواست، نه به رنگ پوست.
زندان؛ دانشگاه خودسازی مالکوم
میلیونری هزاران کتاب کتابخانهاش را وقف زندان کرده بود و انبوه کتابها و وقت زیاد، این فرصت را به مالکوم داد که زندان را تبدیل به دانشگاهی برای خودسازی کند.
ابتدا با فرهنگ لغات شروع کرد. از صفحاتش کپی میگرفت و شب در سلولش از روی نسخهها مشق مینوشت و نوشتههایش را برای خود تکرار میکرد تا رابطهی بین حروف و آواها را دریابد و بعد خواب کلمات جدیدی را میدید که یاد گرفته بود.
از کتابخانه کتاب میگرفت و در تنهایی سلولش، غرق کلماتی میشد که تازه از عهدهی کشف رمزشان برآمده بود. خاموشی ساعت 10 که غافلگیرش میکرد، کف زمین دراز میکشید و در باریکه نوری که افتاده بود، خواندن را ادامه میداد و تا صدای پای نگهبان را میشنید، سریع به تختش برمیگشت.
تقریبا همه کتابهای کتابخانه زندان را خواند. با فلسفه آشنا شد و آثار همهی فیلسوفان مهم را خواند.
او حالا طرفدار دوآتشهی امت اسلام و عالیجاه محمد شده بود و اگر کسی را میدید از تبلیغ دریغ نمیکرد. با شرکت در جلسات هفتگی بحث و جدل زندان با مهارت سخنرانی و ارتباط با مخاطب آشنا شد. همبندانش مخاطبان تمرینی خوبی برای نطقها و بحثهای آتشینی بودند که قرار بود در آینده انجام دهد.
کشیش سفید زندان در برابر سوال او که مگر مسیح عبری و یهودی نبود؟ پس سیاه بوده نه سفید، هیچ جوابی جز اعتراف به اینکه مسیح سبزه بوده، نداشت. برای دوستهای خلاف سابقش، صاحبان بارها و دزدها، نامه مینوشت و آنها را به امت اسلام دعوت میکرد، به فرماندار ایالت نامه میفرستاد و از ستمی که سفیدها بر سیاهان روا داشتهاند، میگفت.
وقتی به زندان افتاده بود، بیناییاش مشکل نداشت اما در زندان آنقدر کتاب خواند که عینکی شد.
بالاخره سال 1952 در 27 سالگی از زندان آزاد شد.
مالکوم ایکس به جای مالکوم لیتل
مالکوم لیتل پس از پیوستن به امت اسلام تصمیم گرفت مانند دیگر برادران و خواهرانش در امت اسلام نام فامیلش را به ایکس تغییر دهد. ایکس نام خانوادگی واقعی هر خانواده آفریقایی آمریکایی بود که نام خانوادگی واقعی اجداد برده خود را نمیدانست و مجبور شده بود، نامی را که اربابانش بر او نهادهبودند، بپذیرد.
مالکوم از آن پس همهجا نامش را مالکوم ایکس مینوشت تا بر ناشناخته بودن هویت سیاهان در آمریکا تاکید کند.
آغاز پروندهسازی پلیس علیه مالکوم
حادثهای که نام امت اسلام و مالکوم ایکس را سر زبانها انداخت، با کتک زدن یک مرد سیاه توسط دو پلیس شروع شد.
رهگذری به نام هینتون از اعضای امت اسلام به پلیسها اعتراض میکند که پلیس با باتون بر سر وی می کوبد که با اعتراض همه سیاهان و حرکت آنها به سوی اداره پلیس مجبور به انتقال وی به بیمارستان میشوند.
جمعیت امت اسلام و مالکوم ایکس در شلوغترین خیابان هارلم به سمت بیمارستان راه افتادند. سیاهان که تا حالا چنین چیزی ندیده بودند، از فروشگاهها، رستورانها و بارها بیرون آمدند و جمعیت زیادی پشت سر مسلمانان در مقابل بیمارستان هارلم تجمع کردند.
یک مقام پلیس از مالکوم خواست که جمعیت را متفرق کند، مالکوم نیز تنها خواسته جمعیت را خبری از مرد مجروح شده توسط پلیس مطرح کرد، وقتی خبر سلامتی هینتون رسید، جمعیت با یک حرکت دست مالکوم رفتند.
همان موقع در سازمانهای نظامی و امنیتی آمریکا، پروندهای برای این جوان که با اشاره یک انگشت سیاهان را کنترل میکرد، باز شد.
مالکوم مبلغ شماره یک مرکز دیترویت فرقهی امت اسلام شده بود. بعد از کارش، توی خیابانهایی که با فرهنگشان آشنا بود، راه میافتاد تا سیاهان را جذب امت اسلام کند. بعد از مدتی به عنوان رئیس مرکز نیویورک با بیش از یک میلیون سیاهپوست، عازم این شهر شد.
سخنرانیهای آتشین این جوان همه را جذب میکرد. هر جای آمریکا که میرفت، صدها سیاه به واسطه تلاشهای او جذب مرکز امت اسلام میشدند.
در طول 10سال خدمتش برای امت اسلام، بیش از 30هزار نفر را عضو این تشکیلات کرد که مشهورترینشان کاسیوس (محمد علی) کلی بود.
تنها سفیدهایی که در این سخنرانیها حاضر میشدند، دانشجوها و ماموران اف.بی.آی بودند.
بعد از برنامه تلویزیونی «نفرتی که حاصل نفرت است» ساختهی مایک والاس، همهی آمریکا با این جماعت مردان سیاه عصبانی و نماینده آنها، مالکوم ایکس، آشنا شدند که خود را خشمگینترین سیاه آمریکا معرفی میکرد.
این برنامه به طرز اغراقآمیزی این سیاهان مسلمان را خطرناکترین تهدید حال حاضر آمریکا معرفی میکرد. و بعد از این برنامه بود که شهرت دیگر مالکوم ایکس را رها نکرد.
جدایی مالکوم از امت اسلام
مالکوم مدتی نماینده عالیجاه محمد بود، مرد شماره دو امت اسلام که عالیجاه هم در مورد او گفته بود این وفادارترین و سختکوشترین مبلغ من است که تا مرگش به من وفادار خواهد ماند.
اما پیشگویی او درست درنیامد و کمکم به خاطر شایعاتی که پشت سر عالیجاه راه افتاد که روابط این دو را تیره کرد؛ شایعهای که به تیتر روزنامهها هم درز کرده بود، این بود که عالیجاه با منشیان جوانش رابطه داشته است.
مالکوم نمیخواست بپذیرد که مراد و پیشوایش به چنین ورطهای افتاده باشد.
باورش نمیشد تا اینکه مستقیم سراغ خود زنها رفت و با واقعیت روبهرو شد. منتظر بود که محمد ابراز پشیمانی کند اما عالیجاه محمد بیشتر در پی پنهان کردن ماجرا و ساکت کردن او بود. در همین اثنا او اظهار نظر شدیدی در مورد ترور کندی کرد و از طرف امت اسلام به سکوتی سه ماهه محکوم شد. مالکوم ایکس دیگر به آخر همکاریاش با امت اسلام رسیده بود و حتی تعجبی نداشت که امت اسلام دستور قتل او را صادر کرد.
اما کسی را که برای این کار فرستاده بودند تا در ماشینش بمب بگذارد، پشیمان شده و پیش مالکوم اعتراف کرده بود و این دستور ترور، جدایی او از امت اسلام را یکسره کرد.
مالکوم با شهرت و معروفیتی که هم در آمریکا و هم در سطح بینالملل، کسب کرده بود تصمیم گرفت برای خودش دو سازمان به نام مسجد مسلمانان و سازمان وحدت آفریقا آمریکا راه بیندازد.
تلاشهای مالکوم موجب افزایش مسلمانان از پانصد نفر در سال 1952 به سیهزار نفر در سال 1963 شد.
افتتاح گروه مسجد اسلامی و عزیمت به سفر حج
مالکوم در ماه مارس 1964 از عضویت در ملت اسلام کناره گرفت و گروه «مسجد اسلامی» را بنیان نهاد.
همان سالی که از امت اسلام جدا شد، تصمیم گرفت یکی از مهمترین واجباتش را به عنوان مسلمان انجام دهد.
مقامات فرودگاه جده به این آمریکایی سیاه که عربی بلد نبود و خود را مسلمان میدانست، حرکات صحیح نماز و تلفظ عربی آن را یاد دادند که واقعا مسلمان بشود و بتواند پا به مکه بگذارد.
این سفر، تحولی عظیم در او ایجاد کرد. با دیدن این همه آدم از رنگها و نژادهای مختلف که اسلام آنها را گرد هم آورده بود و لباس ساده احرام، فاصله طبقاتی آنان را برداشته بود، دریافت که نژاد و رنگ که تا به حال بر آن پای فشرده بود، اصلا مهم نیست.
در واقع این تسلیم در برابر یک حقیقت والاتر است که میتواند یک چشمآبی و سیاه را با هم برادر کند و به این حقیقت برسد که سفیدها به خودی خود بد نیستند و سیاهها به خودی خود خوب و انگار اسلام کوررنگی نژادی داشت.
پس از سفر به که و پذیرش اسلام نام جدیدی هم برای این هویت کاملشدهاش برگزید: حاج مالک الشباز. احساس میکرد به یک دین بزرگ، به یک حقیقت تمدنساز و به چیزی فراتر از رنگ و نژاد وابسته است.
سفرهای تبلیغی مالکوم
پس از حج به بیروت رفت تا سفرش را به نیجر و غنا و دل آفریقا ادامه دهد.
هیچ جا مانند آفریقا از او استقبال نکردند. به او لقب «امُواله» دادند؛ یعنی پسری که به خانهاش برگشته است. دیدن یک کشور مستقل سیاه که اداره همه امورشان دست خودشان و نه سفیدهاست، آرزویی بود که میتوانست در آمریکا متحقق شود.
در بازگشت به آمریکا دیگر هیچ یک از عقاید امت اسلام را قبول نداشت و یک مسلمان واقعی شده بود. در فرودگاه صدها خبرنگار منتظرش بودند تا بشنوند که او دیگر نفرتی به نژاد سفید ندارد و سیاه و سفید برایش تفاوتی ندارد.
پس از بازگشت، او علاوه بر جامع? سیاهپوستان، تبلیغ اسلام در بین سفیدپوستان را در دستور کار خود قرار داد و تلاشش را برای نزدیکی بین نژادها افزود.(+)
مرگ حاج مالک الشباز
با بازگشت به آمریکا و رنگ و بوى متفاوت سخنرانىهایش ماموران اف بى آى او را در لیست ترور خود قرار دادند.
در14 فوریه 1965 بمبی در منزل محل اقامت مالکوم، بتی و چهار دخترشان منفجر شد که به هیچ یک از آنان آسیبی وارد نیاورد.
تنها هفت روز بعد، در 21 فوریه 1965 هنگامیکه او در یکی از سالنهای اجتماعات منهتن نیویورک سخنرانی میکرد سه مرد مسلح، او را از فاصل? کم هدف 15 گلوله قرار دادند که در راه بیمارستان مرد.
در جسدش 25 گلوله پیدا کردند و او در 40سالگی و زمانی که هنوز میتوانست عمر طبیعی زیادی داشته باشد، قربانی همان خشونتی شد که همواره علیه آن تبلیغ میکرد. هزاران نفر در تشییع جنازهاش در هارلم سوگواری کردند.
عاملان ترور مالکوم، تالماج هایر، نورمن باتلر و تامس جانسن بودند که هر سه از سوی وزارت دادگستری ایالات متحده به عنوان اعضای ملت اسلام معرفی شدند و به علت ارتکاب قتل از نوع اول، درماه مارس 1966 محکوم به اعدام شدند.
اما پس از گذشت 44 سال مردی که به دخالت داشتن در قتل مالکوم ایکس اعتراف کرده بود، در آمریکا آزاد شد.
نوشته شده در تاریخ 95/12/4 ساعت 9:27 ص توسط سیدمهدی ملک الهدی
نوشته شده در تاریخ 95/12/4 ساعت 9:18 ص توسط سیدمهدی ملک الهدی
سید حسن نصرالله گفت: من می خواهم به ویژه به جوانان ایرانی بگویم و به همه جوانان عربی و اسلامی، این انسان بزرگ (امام خامنه ای دام ظله) را بشناسید، این رهبر بزرگ را، او را به خوبی بشناسید، از نعمت الهی بزرگ که در وجود شریف او تجلی پیدا کرده است استفاده کنید و او را رهبر و پیشوای خود قرار دهید و در سایه رهبری و پیشوایی او جز عزت و پیروزی و کرامت و امنیت و سلامت و افزایش قدرت را نخواهید دید، آنچه هر انسانی به دنبال آن است.
خبرنگار پرسید شما همان طور که در مصاحبه قبل هم اعلام کردید و بارها هم اعلام کرده اید، به رهبر انقلاب اسلامی ایران، حضرت آیت الله خامنه ای، علاقه ویژه ای دارید، این علاقه بیشتر سیاسی، اعتقادی یا عاطفی است؟
سید حسن نصرالله گفت در درجه نخست علاقه اعتقادی، روحی و معنوی است و به طور طبیعی، عاطفی است، و در نهایت علاقه سیاسی به منزله نتیجه آن است و من اعتقاد خاصی به رهبر انقلاب دارم و من تنها نیستم بلکه بسیاری از برادران و نمی گویم همه تا مبالغه نکنم، اما می گویم بسیاری از ما، اعتقاد ویژه ای به حضرت آیت الله خامنه ای داریم و این اعتقاد ناشی از تبلیغ دوستان نیست، یعنی اینطور نیست که دوستان یا طرفداران ایرانی رهبر انقلاب، عامل آن باشند که فرضا به اینجا بیایند و با ما درمورد شخصیت او سخن بگویند و بعد به این شخصیت تعلق خاطر پیدا کنیم بلکه نتیجه تماس مستقیم و تجربه مستقیم است، من و بردارانمان، در تماس مستقیم با حضرت رهبر هستیم، البته از زمانی که رئیس جمهور بودند، یعنی در آغاز تاسیس و تشکیل مقاومت در لبنان در سال 1982 در زمان حیات امام خمینی قدس سره الشریف و ما در آن زمان، به ایران و نزد ایشان می رفتیم و نیز خدمت رهبر انقلاب و ساعات زیادی نزد ایشان بودیم و به مسائل ما می پرداختند و این دیدارها پیوسته برگزار می شد و علاقه خاصی بود و بنابر این تجربه، ما از ایشان اوصاف ایمانی، تقوایی، دینی، اخلاقی، رهبری و شخصیتی دیدیم، به صورت آشکار و جذب ایشان شدیم و ایمان داریم که ایشان در جهان اسلام عالم تر، فقیه تر، نیرومند تر و شایسته تر برای عهده داری این مقام یعنی مقام رهبری و پیشوایی است و ما با تجربه ای که داریم، به این موضوع اعتقاد داریم و از طریق اتفاقات و حوادث و آنچه از او می شنویم و در حوادث مختلف می بینیم که او رهبری است که از طرف خدا تایید و کمک می شود، ما به چنین چیزی یقین داریم و شکی در این باره نداریم که او رهبری است که خداوند او راتایید و کمک می کند و بر همین اساس ما او را بسیار دوست داریم و او را بسیار دوست دارند و در لبنان بسیاری در دعاهایشان نمی گویند از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر بیفزا بلکه می گویند مابقی عمر ما را بگیر و به عمر رهبر بیافزا و من یکی از آنان هستم و معتقد هستیم که بقای عمر شریف او، به عوان رهبر بزرگ، فواید و منافع بزرگی برای امت و اسلام دارد و از بقای هر کدام از ما مهمتر است.
خبرنگار گفت با توجه به مراوادتی که با ایشان داشته اید، آیا خاطره ای یا ویژگی خاصی از ایشان در ذهن دارید؟
پاسخ: به طور طبیعی هر کس از هر کشوری وقتی وارد ایران می شود و در برابر رهبر انقلاب اسلامی ایران می نشیند، خود را در برابر انسانی به شدت متواضع، مهربان و دوست و عاطفی و پدر، می بیند، برای مثال هنگامی که برای یک ساعت یا یک ساعت و نیم یا بیشتر یا کمتر، در برابر ایشان می نشینیم، او به سخنان ما گوش می دهد، تبسم می کند و از چشمان او دوستی را مشاهده می کنیم، دوستی به خود انسان و دوستان و برادران در مقاومت و حتی پدرانمان که ما را تربیت کرده و با ما زندگی کرده اند و استادان ما در بیست و پنج سال گذشته، اینگونه با ما تعامل و برخورد نداشته اند، با محبت، دوستی و احترام و اکرام و عاطفه که رهبر النقلاب با ما برخورد کرده اند و این به خودی خود کافی است که ما را بدون حد و مرز جذب خود کنند.
خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما پرسید آمریکا و رژیم صهیونیستی تهدیدهای شما را همواره جدی می گیرند و نگرانند، این چه احساسی را در شما ایجاد می کند؟
دبیرکل حزب الله گفت :این بر ایمان ما به آنچه به آن ایمان داشتیم می افزاید، انسانی که به خداوند بزرگ ایمان دارد و بر خداوند متعال توکل می کند و به وعده خداوند مبارک اعتماد دارد و تکلیف شرعی خود را انجام می دهد و به دنبال قدرت در میان خاندان، امت و مردم خود است و نه نزد دشمن، خداوند متعال او را تقویت می کند و دشمنان را از او می ترساند و این در احادیث شریف ما از پیامبر و اهل بیت آمده است، آنان به ما گفته اند. پس هنگامی که ما می بینیم اسرائیلیها تهدیدهای ما را جدی می گیرند و اطمینان دارند که بر آنچه می گوییم، توانایی داریم، این بر باور ما می افزاید، به آنچه ایمان داریم و به آنچه عمل می کنیم.
برگزاری کنفرانس فلسطین در تهران در شرایط کنونی اهمیت زیادی دارد
خبرنگار پرسید قرار است کنفرانسی تحت عنوان کنفرانس فلسطین در تهران برگزار شود. فکر می کنید که برگزاری این گونه کنفرانسها تا چه حد می تواند مسیر مبارزه مردم فلسطین را اصلاح کند یا آن را تقویت کند.
دبیرکل حزب الله لبنان در پاسخ گفت طبعاً برگزاری این کنفرانس در تهران، به ویژه در شرایط کنونی، [اهمیت بسیاری دارد] باید موضوعاتی را مد نظر داشت که شامل ؛ روی کار آمدن ترامپ در آمریکا و تحولات فلسطین و بن بست به وجود آمده در مذاکرات و تحولات جاری در منطقه و رها کردن فلسطین توسط اکثر کشورهای عربی و اسلامی و فراموشی فلسطین در سطح جهان است. این موضوع حقیقت دارد که فلسطین در سطح جهان رها شده است. هیچ کس در جهان اقدامی برای فلسطین نمی کند. دولت دشمن [رژیم صهیونیستی] هر روز مشغول کشتار و دستگیری و ویرانگری خانه ها و یهودی سازی قدس و یهودی سازی کرانه باختری و تخریب کل اراضی و تخریب مزارع و کشتزارهای فلسطینی ها و کوچاندن آنها از اراضی فلسطین به اماکن دیگر جهان است و جهان در سکوت بسر می برد و حتی یک کلمه سخن نمی گوید. در چنین فضائی برخی کشورهای عربی حتی حاضرند با اسرائیل علیه جمهوری اسلامی ایران و ملتهای خودشان متحد شوند بنابراین طبیعی است که فلسطین رها شده است. آنها فلسطین را فروخته اند. در این فضای مأیوس کننده و بد و دشوار و به معنای واقعی کلمه، فاجعه بار، جمهوری اسلامی ایران آمده است تا در تهران کنفرانسی برای حمایت از فلسطین و ملت فلسطین و انتفاضه برگزار کند. مهمترین نتیجه و پیام این اقدام برای ملت فلسطین آن است که شما تنها نشده اید و کشور مهمی در منطقه و قدرتی بزرگ در منطقه به نام جمهوری اسلامی ایران علیرغم تحریم ها و فشارها و تهدیدها و خصوصاً رویدادهای اخیر [از شما حمایت می کند]. جمهوری اسلامی ایران هیچگاه فلسطین را رها نکرده و نخواهد کرد. افزون بر کسانی که از کشورها و دولتها و احزاب و افراد عادی که به این کنفرانس خواهند آمد، [نفس] برگزاری این کنفرانس، پوشش عظیم و بزرگ معنوی و سیاسی و روانی از فلسطین و ملت فلسطین خواهد بود و این موضوع مهمترین نیاز آنها در این روزها است که احساس می کنند جهان آنها را تنها گذاشته و به آنها خیانت شده است. هر مقاومت یا ملتی نیاز به نوعی پشتیبانی مداوم گرچه این پشتیبانی روانی و معنوی و سیاسی باشد نیاز دارد تا برای مقاومت و پایداری امید داشته باشد.
آنچه بین عربستان و اسرائیل وجود دارد تازگی ندارد
خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما گفت شما فکر می کنید چرا رژیم آل سعود به رژیم صهیونیستی اینفدر نزدیک شده و ارتباطات سیاسی و اقتصادی نزدیکی را برقرار کرده است ، نوع تعاملات ما با دولت سعودی موجب شده است که سعودیها به اسرائیل نزدیک شوند یا اینکه ماهیت رژیم صهیونیستی با ماهیت رژیم اسرائیل یکی است؟
سید حسن نصر الله در پاسخ گفت « الان آنچه بین عربستان سعودی و اسرائیل وجود دارد تازگی ندارد ، مسئله جدید برملا شدن آن است. یعنی علنی شده است. چرا که تماسهای اسرائیلی - سعودی قدیمی است و از دهها سال پیش وجود داشته است. تماسها و هماهنگیها وجود دارد در کشورهای دیگر و مناطق دیگر دیدار می کنند. هر آنچه که به نفع اسرائیل است عربستان سعودی در طول دهها سال انجام داده است و هیچ چیز جدیدی در این مسئله وجود ندارد. عربستان سعودی بر ضد همه دشمنان اسرائیل توطئه و برای محاصره و تضعیف کردن آنها تلاش کرده است. همانطور که در ابتدای مصاحبه گفتم از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ، عربستان سعودی این دشمنی را اعلام کرد و به این دشمنی اقدام کرد و صدام حسین را تحریک کرد و به او میلیاردها دلار داد تنها به این علت که جمهوری اسلامی این موضع را دارد. بنابراین روابط و تماسها و هماهنگی بین عربستان سعودی و اسرائیل به نظر من قدیمی است اما درحال حاضر از آن پرده برداشته شده و اعلام شده است. و این مسئله به هیچ وجه هیچ ارتباطی با دشمنی ایران و کشورهای منطقه و محور مقاومت با عربستان سعودی ندارد بلکه برعکس از طرف مقابل از ابتدا آمادگی برای گفتگو و همکاری و برادری وجود داشته است و حتی حاضر بودند از جنایات عربستان سعودی در منطقه بگذرند تا منافع بزرگ محقق شود اما عربستان سعودی همواره پشت کرده و بر این دشمنی اصرار داشته است.»
جنگ عربستان در یمن جنگ بازپس گیری نفوذ در این کشور است
نصرالله در پاسخ به این سوال که در حال حاضر یمن در آتش جنگ می سوزد و عامل اصلی آن هم سعودیها هستند چرا جهان اسلام ساکت است گفت متاسفانه آنها یعنی عربستان سعودی جهان اسلام را فریب دادند و در یمن جنگ به راه انداختند به این بهانه که جنگ با ایران است در صورتی که این طور نیست بلکه جنگ بازپس گیری نفوذ در یمن است چرا که مردم یمن تصمیم به آزادی و استقلال خود گرفتند و خواستند که کنترل کشورشان را خودشان در اختیار داشته باشند و روابط برادری و دوستی خود را با عربستان سعودی حفظ کردند اما سعودیها بودند که خواستند یمن وابسته و تسلیم آنها باشد و می خواهند مردم یمن برده آنها باشند ، آنها اینگونه با یمن رفتار می کنند. آنها از طریق توانمندی گسترده رسانه ها این مسئله را وارونه جلوه دادند و صدها شبکه ماهواره ای عربی و خارجی این جنگ را بر این اساس نشان دادند. آنها پس از آن به این مسئله جنبه طائفی و مذهبی دادند گویی که جنگ شیعه و سنی است و حتی فراتر از آن وانمود کردند این جنگ دفاع از حرمین است و مردم یمن تهدیدی برای مکه و مدینه به شمار می روند که این از خطرناکترین و وحشتناکترین دروغهایی است که عربستان سعودی در جنگ یمن از آن استفاده کرده است. و زمانی که یمنیها با موشک بالستیک یک پادگان نزدیک جده را هدف قرار دادند سعودیها به دروغ به جهانیان گفتند هدف آنها مکه بوده است. یعنی می خواهم بگوییم سطح گسترده ای از فریبکاری وجود دارد و سطح گسترده ای از ترغیب برخی از کشورها وجود دارد که ساکت باشند و حتی از موضع عربستان سعودی حمایت کنند و میلیاردها دلار به برخی از کشورها پرداخت شده است برای اینکه موضع سیاسی مناسبی در خصوص جنگ بر ضد یمن اتخاذ کنند. برخی کشورها تهدید شدند که اگر موضعی در خصوص جنگ یمن اتخاذ کنند کارگران آنها را که در داخل عربستان سعودی کار می کنند اخراج خواهند کرد ، از بسیاری از کشورهای عربی و اسلامی کارگرانی در این کشور کار می کنند. در لبنان ، دولت لبنان موضعی اتخاذ نکرد اما به عنوان مثال حزب الله موضع خود را اعلام کرد و آنها صدها هزار لبنانی را اخراج کردند به این علت که ما موضعگیری کردیم. یک موضع سیاسی که جنگ بر ضد یمن و کشتار یمنیها و تجاوز عربستان سعودی به این کشور را محکوم کردیم ، تصور کنید که با دیگر کشورهای جهان چه رفتاری کرده است. در نتیجه عربستان سعودی بسیاری از کشورها را ترسانده و به قطع کمکهای مالی تهدید کرده است. آنها حتی سازمان ملل متحد را به محض اینکه بان کی مون دبیرکل سابق گزارشی را بر اساس برخی موسسات سازمان ملل متحد صادر و عربستان سعودی را متهم کرد که کودکان را در یمن می کشد ، به قطع همه کمکهای مالی خود به سازمان ملل متحد تهدید کردند و سازمان ملل متحد از موضع خود بازگشت و از آنچه گفته بود صرف نظر کرد. این واقعیت وجود دارد به این علت که امروز بسیاری از دولتها و طرفها در جهان اسلام ساکت هستند چه از طریق دریافت کمکهای مالی و چه از ترس اینکه از طرف عربستان سعودی و رسانه های سعودی تهدید شوند چرا که هر کسی را که موضع گیری می کند می گویند وابسته به ایران است یا اگر سنی باشد می گویند شیعه شده است و او را متهم و تکفیر می کنند و بر ضد او اقداماتی را اتخاذ می کنند و برای همین متاسفانه این سکوت را شاهد هستیم و این مسئله ای ناراحت کننده است.»
نمی توان هیچ میانجی گری در بحرین داشته باشم
خبرنگار پرسید شما با توجه به نفوذی که در میان شیعیان دارید آیا تا به حال به این فکر کرده اید که بتوانید میان مردم بحرین و دولت این کشور میانجی گری کنید و آشتی ملی برقرار شود؟
سید حسن نصرالله افزود « نه من نمی توانم هیچ میانجی گری در این مسئله داشته باشم چرا که حکومت بحرین موضعی خصمانه در خصوص حزب الله و هر طرفی که حمایت خود را از مردم بحرین و حقوق طبیعی آنها و مطالبات مشروع آنها ابراز کرده است دارد. حکومت بحرین به ما به چشم یک دشمن نگاه می کند نه به چشم یک میانجی. آنها اصلا میانجی گری را قبول نمی کنند یعنی آنها حاضر به گوش کردن و پذیرفتن و یا وارد شدن به گفتگوی واقعی و جدی با ملت بحرین نیستند. من می دانم که از ابتدای حوادث در بحرین ، برادرانمان در بحرین از طریق تماسها و ارتباطات و دوستی های خود از بسیاری از کشورها درخواست کمک کردند که به عنوان میانجی دخالت کنند و برخی کشورهای خلیج (فارس) به عنوان میانجی دخالت کردند و ترکها خودشان دخالت کردند یعنی زمانی که آقای داوود اوغلو در آن زمان وزیر امور خارجه ترکیه بود. کشورها و طرفهای دیگر نیز دخالت کردند. گروههای روحانیون اقدام کردند. امیر کویت شخصا دخالت کرد و هیئتی را فرستاد و تلاش کرد اوضاع را حل کند اما همواره جواب این بود که بحرینیها باید به خانه های خود بازگردند و هیچ جایی برای اصلاح در بحرین وجود ندارد
سید حسن نصرالله گفت من نمی توانم هیچ میانجی گری میان مردم بحرین و دولت این کشور داشته باشم چرا که حکومت بحرین موضعی خصمانه در خصوص حزب الله و هر طرفی که حمایت خود را از مردم بحرین و حقوق طبیعی آنها و مطالبات مشروع آنها ابراز کرده است دارد.
و هیچ امکانی برای تحقق این مطالبات نیست. با تاسف شدید ، آل خلیفه یعنی حکامی از آل خلیفه که بر بحرین حکومت می کنند اوضاع را پیچیده تر می کند و چیزی که این مسئله را پی چیده تر می کند منازعه داخل این خانوده بین پادشاه و ولیعهد از یکسو و نخست وزیر که بیش از چهل سال بر این کشور حکومت کرد از سوی دیگر است. موضوع دیگری که موجب پیچیده تر شدن این مسئله می شود پیروی آنها از عربستان سعودی است. چگونه می توانیم احتمال دهیم که آل خلیفه گفتگو را بپذیرد یا حاضر شود امتیاز بدهد ، آیا تصمیم گیرنده هستند؟ آنها تصمیم گیرنده نیستند. صریحا می گویم همه کسانی که تلاش کردند در بحرین میانجی گری کنند آمدند و گفتند تصمیم در منامه گرفته نمی شود بلکه در ریاض گرفته می شود. یعنی تصمیم با آل سعود است و آل سعود هر گونه راه حل سیاسی در بحرین را رد می کند. می خواهند مردم بحرین را به تسلیم شدن مجبور کنند همانگونه که هر گونه راه حل سیاسی را در یمن رد می کنند و می خواهند مردم یمن را مجبور کنند تسلیم شوند.»
سید حسن نصرالله درباره آینده بحرین گفت « برابر مردم بحرین به جز ادامه این مسیر راه دیگری وجود ندارد یعنی حرکتی که انجام می دهند. و در نهایت حل این مسئله به زمان نیاز دارد اما نه اوضاع جهان و نه اوضاع منطقه اینگونه باقی نخواهد ماند و در نهایت آل سعود و آل خلیفه مجبور خواهند شد به مردم بحرین گوش دهند.»
تهدید نظامی ایران یک جنگ روانی برای فشار به ایران است
خبرنگار پرسید گاهی در خبرها می شنویم که آمریکا و رژیم صهیونیستی ایران را تهدید نظامی می کنند وقتی شما این خبرها را می شنوید چه احساسی پیدا می کنید؟
سید حسن نصرالله افزود :« من معتقدم تهدید نظامی ایران یک جنگ روانی برای فشار بر رهبری ، دولت ، مسئولان و مردم ایران است تا امتیاز بدهند یا از اصول و ارزشهای خود عقب نشینی کنند. چرا که درحال حاضر آمریکا در شرایطی قرار ندارد که به آن کمک کند به جنگ با ایران برود. شما مجموع تعهدات ترامپ را می دانید اگرچه نمی توانیم به تعهدات او اعتماد کنیم ، اما او از رفتن ارتش برای جنگ در خارج انتقاد می کرد ، حالا آیا او ارتشی برای جنگ با ایران می فرستد؟ فکر نمی کنم اوضاع کنونی آمریکا و ارتش آن یا اوضاع فعلی اسرائیل و ارتش آن در سطحی از آمادگی باشد که بتوانند جنگی نظامی را بر ایران تحمیل کنند ، بنابراین اینها جنگ روانی و فشار و تهدید برای گرفتن امتیاز است. طبعا به علت کاهش توان آنها و به علت بیشتر شدن قدرت ایران و قدرت دوستان ایران در منطقه است. آنها می دانند ایران تنها نیست.»
فتنه مذهبی آخرین دست آویز آمریکا و اسرائیل که تا حد زیادی شکست خورده است
خبرنگار خبرگزاری صدا و سیما گفت هم اکنون در منطقه طرح اسرائیل بزرگ به شکست کشیده شده است، از طرفی قدرت آمریکا هر روز رو به افول است و محور مقاومت بحمدالله رو به گسترش است، با توجه به شرایطی که در منطقه وجود دارد، ده سال آینده منطقه را چگونه می بینید؟
سید حسن نصرالله گفت: من معتقدم گروههای تکفیری که در واقع آخرین وسیله است، آخرین دست آویزی که ممکن است آمریکا و اسرائیل در منطقه به آن پناه ببرند، فتنه مذهبی است و ایجاد درگیری یا جنگی که شکل و شمایل آن سنی و شیعه باشد، این البته بحمدالله تا حد زیادی شکست خورده است و ما معتقدیم سالهای آینده، در ده سال آینده و حتی کمتر از ده سال، ما شاهد شکست سنگین و کامل جریانهای تکفیری باشیم، در همه کشورهای عربی و اسلامی و شاهد آگاهی مردم و ملتهای عربی و اسلامی برضد تکفیر و فتنه، تفرقه طایفه ای و مذهبی خواهیم بود و شاهد نزدیکی و همبستگی مردم خواهیم بود، زیرا اصول ملتها و نیز منافع آنان، چنین چیزی را اقتضا می کند و همه چنین تجربه بسیار دردآوری را گذرانده اند، تجربه ای که برای بسیاری دردآور بوده است، بنابر این آگاهی افزایش خواهد یافت و جماعتها و گروههای تکفیری متحمل شکستهای میدانی و نظامی خواهند شد، آخرین ورق بازی صهیونیستها و آمریکاییها، برای تضیعیف جهان اسلام و کشورهای عربی، جنگ مذهبی است که فروکش کرده است و انشالله پایان خواهد یافت، اوضاع جدیدی که ما شاهد آن خواهیم بود، حضور بیشتر جمهوری اسلامی و توان جمهوری اسلامی و کشورهای دوست جمهوری اسلامی و جنبشهای مقاومت و اسرائیل بیش از پیش ضعیف خواهد شد و من معتقدم که خط نمودار به سود محور مقاومت، ملتهای مقاومت و جنبشهای مقاومت و همه ملتهایی که واقعا در پی این هستند که کشورهایشان مستقل و دارای استقلال باشد و برای آزادی کامل تلاش می کنند، در حال بالا رفتن است، تنها مسئله، زمان است، با توجه به تحولات کنونی داخلی و به عبارت ساده می توان گفت که اتفاقاتی که در شش سال گذشته در عراق، سوریه، لبنان، یمن، ایران و در اطراف اتفاق افتاده است که خطرناک ترین طرح که منطقه ما با آن روبرو بوده است، شکست خورده که شبیه به معجزه است، معجزه الهی است، اسطوره است، این تحولات را اگر در نظر بگیریم، می توانیم منطقه را به وضع کاملا متفاوتی ببینیم. من با وجود این همه ویرانی و خرابی و حواشی بسیاری که اطراف آن است، به آینده خوشبین هستم.
جوانان از ابرقدرت ها و قدرت های نظامی خیالی نهراسند
خبرنگار پرسید جناب سید حسن نصرالله شما بین جوانان ایرانی و جوانان عرب منطقه محبوبیت ویژه ای دارید، فکر می کنید این محبوبیت ناشی از چیست و چه پیامی برای این عزیزان دارید؟
نصرالله گفت اعتماد و توکل به خدا باید نزد حوانان واقعا وجود داشته باشد و این شعار یا سخنان رویایی یا خیالی نیست، بلکه سخنانی واقعی است که ما با آن زندگی کرده ایم و آنرا در درگیری ها، رویارویی ها و جنگ هایمان و فداکاری هایمان لمس کرده ایم و می گوییم که خداوند ما را یاری کرده است و ما از صمیم قلب به چنین چیزی اعتقاد داریم، زیرا دستاوردهای ما موجود است و ما طبیعت مشکلات و سختیها را و نقاط ضعف و نقاط قوت را که همواره با آنها زندگی کرده ایم، یا با آنها در برابر دشمن روبرو شده ایم، به خوبی می شناسیم.
دبیرکل حزب الله گفت اگر چنین محبوبیتی وجود داشته باشد، من دو گونه پاسخ می دهم من معتقدم این جوانان به من به عنوان نماینده این مقاومت نگاه می کنند، به عنوان نماینده مقاومت، مقاومتی که در برابر اسرائیل ایستاده است و با قدرت برای نابودی طرحهای اسرائیلی سهیم بوده است، از اسرائیل بزرگ به اسرائیل عظیم و مقاومتی که در بازگرداندن اعتماد ملتها و امت اسلامی به خودش و بازگردان بخش زیادی از عزت و کرامت آن و به آن امید جدید و بزرگ داد، برای باز پس گرفتن مقدسات و سرزمینهای اشغالی و آینده بهتر و خوبتر و با عزت بیشتر است و من تصور می کنم این علت واقعی محبت آنان باشد و زمانی که جوانان به من نگاه می کنند، به یک شخص نگاه نمی کنند، یا با توجه به خصوصیات خانوادگی، بلکه به سبب وابستگی به این مقاومت و چنین مسیری و به سبب دادن شهیدان و قربانیان و رهبران شهید و ما در این روزها یاد آنان را به عنوان سالگرد رهبران شهید مقاومت، گرامی می داریم، از سید عباس موسوی تا شیخ راغب حرب تا حاج مغنیه، رحمت خدا بر همه آنان، بنابر این چنین مسیری با همه قربانیها و شهدا و خونها و خانواده شهدا و مجروحان معنی دارد و به من به عنوان نماینده آنها نگاه می شود و احترامی که برای من قائل هستند، از این بابت است، این چیزی است که من از علت آن می فهمم. اما پیام من به جوانان، چه در ایران و چه در کشورهای عربی و اسلامی، من دوست دارم از این مناسبت استفاده کنم تا به آنان بگویم باید توکل شما به خداوند بزرگ و متعال بسیار زیا باشد و به او اعتماد کنید، زیرا این مقاومت به یاری خدا پیروز شده است، فقط خداوند است که ما را یاری داده و پیروز کرده است، به ما توفقیق داده است، به ما قدرت داده است، اعتماد و توکل به خدا باید نزد حوانان واقعا وجود داشته باشد و این شعار یا سخنان رویایی یا خیالی نیست، بلکه سخنانی واقعی است که ما با آن زندگی کرده ایم و آنرا در درگیری ها، رویارویی ها و جنگ هایمان و فداکاری هایمان لمس کرده ایم و می گوییم که خداوند ما را یاری کرده است و ما از صمیم قلب به چنین چیزی اعتقاد داریم، زیرا دستاوردهای ما موجود است و ما طبیعت مشکلات و سختیها را و نقاط ضعف و نقاط قوت را که همواره با آنها زندگی کرده ایم، یا با آنها در برابر دشمن روبرو شده ایم، به خوبی می شناسیم. این موضوع نخست و بر همین اساس باید امید جوانان به آینده بسیار زیاد باشد، نباید بترسید، نه از ابرقدرتی آمریکاییها نه از قدرت نظامی خیالی اسرائیل، ارتش اسرائیل همواره می گفت که ارتش شکست ناپذیر است و همه ارتشهای عربی را سال 1967 در شش روزشکست داده است اما همین ارتش را صدها و نه هزاران، نیروی مقاومت در سال 2000 شکست دادند، صدها جوان لبنانی مجاهد و مقاوم، بنابر این قدرت ارتش اسرائیل به خیال نزدیک است، ما از قدرت و توان بالایی برخورداریم، دشمنان ما در حدی که ما را ناتوان می بینند، قوی نیستند، بنابر این ما باید امید داشته باشیم، امید به این راه و امید به آینده این موضوع دوم است و موضوع سوم که باید آنرا بگویم این است که در این چند سال، به ویژه در سالهای اخیر، هنگامی که امت ما و محور مقاومت و موضوع فلسطین با خطرناک ترین ماجراجویی روبرو بود و جمهوری اسلامی با قدرت حاضر بود و رهبر انقلاب، الشریف نقش رهبری و اول را داشت و از طریق رهبری خود، از بصیرت قوی برخوردار بودند و از آگاهی تاریخی بی سابقه، از اقدام در زمان و مکان مناسب، از شجاعت عالی در مقابله با تهدیدها
من می خواهم به ویژه به جوانان ایرانی بگویم و به همه جوانان عربی و اسلامی، این انسان بزرگ (امام خامنه ای دام ظله) را بشناسید، این رهبر بزرگ را، او را به خوبی بشناسید، از نعمت الهی بزرگ که در وجود شریف او تجلی پیدا کرده است استفاده کنید و او را رهبر و پیشوای خود قرار دهید و در سایه رهبری و پیشوایی او جز عزت و پیروزی و کرامت و امنیت و سلامت و افزایش قدرت را نخواهید دید، آنچه هر انسانی به دنبال آن است.
منبع: خبرگزاری صدا و سیما
نوشته شده در تاریخ 95/12/4 ساعت 9:15 ص توسط سیدمهدی ملک الهدی
مهندس حسن شاطری همواره در راه خدمت رسانی در امور راهسازی و امور عمرانی بود. یکی از خدمات عمرانی سردار شهید حسن شاطری که شاید بتوان آن را یکی از پروژه های ماندگار جمهوری اسلامی ایران در لبنان دانست ساخت "پارک تفریحی ایران" در نقطه صفر مرزی لبنان و فلسطین اشغالی است که با هدف شناخت کودکان و جوانان لبنانی با شخصیت های اسوه و بزرگان انقلاب اسلامی ایران ساخته شده است.
«مارون الرأس» یکی از روستاهای جنوبی لبنان است که در بخش بنت جبیل و استان النبطیه قرار دارد که یک کیلومتر با مرزهای لبنان و فلسطین اشغالی فاصله دارد و اهمیت نظامی آن از آنجاست که در بلندیهای مرتفعی قرار دارد که بر 14 شهرک صهیونیستنشین اِشراف دارد، این روستا در 125 کیلومتری جنوب بیروت قرار دارد و کمتر از 1000 هکتار مساحت دارد.
پارک ایران شاهکاری از مهندس شاطری در منطقه صفر مرزی مارون الرأس است که با کمترین امکانات و کمترین بودجه مالی ساخته شده و مانند خار در چشم صهیونیست ها است.
ویژگی این پارک ایرانی، این بوده که نقشه ایران و همه استان های ایران به طور مجزا در 32 سایه بان در بخش های مختلف پارک معرفی شده است. احداث نمادین صحن قدس و پرچم ایران بر فراز آن و برج دیده بانی از زیبایی های این پارک است. موقعیت پارک به گونه ای است که به اطراف مُشرف است و از آنجاست که می توانید به راحتی شهرک های صهیونیستی و تردد سربازان رژیم صهیونیستی را در پشت سیم های خاردار ببینید.
پارکی برای کودکان جنوب لبنان که تفریحشان بازی در این پارک است. یادگاری جاودانه ای از مهندس شهید کشورمان.
شهید حسن شاطری در تیر ماه 1341 در سمنان متولد شد و پس از عمری تلاش مجاهدانه در راه اسلام، در 24 بهمن 1391 در مسیر دمشق به بیروت و در جریان رسیدگی به کارهای ستاد بازسازی در جنوب لبنان، به شهادت رسید. روحش شاد
منبع: خبرگزاری صدا و سیما
نوشته شده در تاریخ 95/12/4 ساعت 9:9 ص توسط سیدمهدی ملک الهدی
وزیر خارجه سابق لبنان طرح ترامپ رئیس جمهور آمریکا برای انتقال سفارت این کشور به قدس را اقدامی بسیار خطرناک و چالشبرانگیز خواند.
«عدنان منصور» وزیر خارجه سابق لبنان در خصوص تصمیم دولت جدید آمریکا برای انتقال سفارت این کشور از تل آویو به قدس گفت: طرح ترامپ رئیس جمهور جدید آمریکا برای انتقال سفارت آمریکا از تل آویو به قدس اقدام بسیار خطرناکی است، چرا که قدس در بین کشورهای عربی شرایط بسیار خاصی دارد و براساس توافقنامه اسلو هیچ کشوری نباید سفارتخانه خود را به قدس منتقل کند به خصوص قدس شرقی.
وی با بیان اینکه قدس شرقی براساس توافقنامه اسلو باید پایتخت فلسطینیها باشد، عنوان کرد: انتقال سفارت آمریکا به قدس اقدام بسیار خطرناک و چالش بسیار بزرگی است و تبعات آن را نمیتوان در حال حاضر پیش بینی کرد.