بازدید امروز : 46
بازدید دیروز : 146
کل بازدید : 348983
کل یادداشتها ها : 1747
دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز و قنوتم
بدون ولایت بهایی ندارد
دلی که نشد خانه ی یاس نرگس
خراب و است و ویران ، صفایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد …
.
.
نیامدی که مبادا بمیرم از شادی ؟
بیا که مرگ به از انتظار میباشد …
.
.
اندر آیینه ی دل عکس شهی می طلبم
به حریم حرم دوست رهی می طلبم
روز و شب ناله زنان ، ندبه کنان ، اشک فشان
از خدا دیدن رخسار مهی می طلبم
.
.
فروغ روی یزدان داری ای دوست
صفای باغ رضوان داری ای دوست
تویی یوسف که در هر کوی و برزن
هزاران پیر کنعان داری ای دوست
.
.
منی که مایه ننگم به حد رسوایی
چگونه از تو بخواهم به دیدنم آیی ؟
چو خویش یار تو دیدم چه نیک فهمیدم
عزیز فاطمه مهدی چقدر تنهایی
.
.
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرت
یک گوشه بغض کرده که این جمعه هم گذشت
آقا بیا که درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
.
.
انتظارش انتظارم سیر کرد
آنکه می خواهد بیاید دیر کرد
تا به کی در انتظارش دیده بر در دوختن ؟
آمدن … رفتن … ندیدن … سوختن …