شهید مهدی نوروزی از مدافعان حریم اهل بیت بود که در بیستم دی ماه 1393 در سامرای عراق به شهادت رسید، اما شهرت آقا مهدی به قبل از شهادتش برمیگردد. به زمانی که حضور پررنگی در فرونشاندن فتنه سال 88 داشت و ضد انقلاب عکس او را در فضای مجازی با نام «حسین منیف اشمر» منتشر کرده بودند تا این شهید بزرگوار را از اتباع لبنانی دخیل در فرونشاندن فتنه معرفی کنند. حالا که دو سالی از شهادت آقا مهدی میگذرد، مؤسسه روایت فتح به قلم منصوره قنادیان کتاب «پس از غروب» را با روایتگری مریم عظیمی همسر شهید منتشر کرده است که با هم مروری به داشتههای این کتاب میاندازیم.
«آخر شبها که پسرکش را میخواباند، برقها را خاموش میکند و میرود که بخوابد. گوشی قدیمیاش را روشن میکند، چشمانش را به صفحه تلفن همراه میدوزد و منتظر صدای پیامی میماند. شاید که مهدی پیامی داده و او ندیده باشد.»
متن کتاب دیدار پس از غروب، با همین جملات آغاز میشود. جملاتی که به خوبی وصف حال مریم عظیمی همسر شهید مهدی نوروزی را بیان میسازد. نوروزی خود راوی این کتاب است و با زبان او از زندگی خوش و عاشقانه این زوج جوان آشنا میشویم. زندگی که سر و تهش کمی بیش از دو سال طول نکشید. اما در همین فرصت کم، مریم خانم به خوبی روحیات یک شهید مدافع حرم را برایمان بازگو میکند.
در ابتدای کتاب «دیدار پس از غروب» مختصری با زندگی همسر شهید آشنا میشویم. دختر ته تغاری یک خانواده مذهبی که از نوجوانی حجاب چادر را انتخاب و به محیط مسجد رفت و آمد میکند. اما اتفاقی چون فوت برادرش مهدی، زندگی این خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد. مریم به درون خویش فرو میرود و به ناگاه در اولین سفر کربلایش، در حرم حضرت عباس(ع) دعا میکند همسری برایش قسمت شود که دائم او را به کربلا ببرد. کمی بعد با آمدن خواهر مهدی نوروزی به خواستگاریاش، دعای او مستجاب میشود.
(مهدی) همیشه میگفت: «تنها جایی که دوریات را میتوانم تحمل کنم، سفر کربلاست. اگر دیدی یک روز نیستم، بدان که رفتهام کربلا.»
وصلت مریم عظیمی و مهدی نوروزی در 28 خرداد سال 91 رخ میدهد. مهدی اصالتاً اهل کرمانشاه است، اما به دلایل شغلی چند سالی میشود که در تهران ساکن است و عروس خانم هم که زاده و بزرگ شده کرج است. این دو آن چنان زندگی عاشقانهای را با هم آغاز میکنند که برای یک لحظه هم طاقت دوری یکدیگر را ندارند. در واقع سراسر کتاب «دیدار پس از غروب» مملو از روایتهایی از دلدادگی این عروس و داماد تازه به حجله بخت رفته است که گویی عشقی الهی آنها را به هم پیوند داده است.
«یک روز که نرفته بودم تهران، آقا مهدی زنگ زد و گفت: خیلی دلم برایت تنگ شده. گفتم: منم همین طور، میتونی بیای ببینمت؟ خوابیدم. صدای زنگ در را شنیدم. حوصله نداشتم. پتو را کشیدم روی سرم. دیدم صدایی نیامد. بیخیال شدم. یکهو آقا مهدی در اتاق را باز کرد و آمد پیشم. چه لحظه خوبی بود. از خوشحالی جیغ کوتاهی کشیدم. این طور دیدنها بیشتر بهم میچسبید.»
اما هنر مردان خدا دل کندن از تعلقات است. هنر همسران و همراهانشان هم همین طور. مریم عظیمی و مهدی نوروزی با وجود همه عشق و تعلقاتی که به یکدیگر داشتند، عاقبت در مسیر دفاع از حریم اهل بیت(ع) پا روی همه این تعلقات میگذارند. آن هم در حالی که پسرشان محمد هادی تازه متولد شده بود.
«یک لباس رزم پوشیده بود که چقدر بهش میآمد. مرا در آغوش گرفت. سرم را روی شانههایش گذاشت و محکم فشارش داد. میگفت: «خانم خوشگلم دلم برایت یک ذره شده بود» محمد هادی توی اتاق خواب بود. بوی پدرش را که فهمید، بیدار شد…»
آقا مهدی نوروزی پا روی تمام تعلقات میگذارد و راهی عراق میشود. نهایتاً بیستم دی ماه 1393 در سامرا به شهادت میرسد. زندگی کوتاه او با همسرش مریم عظیمی، در اینجا به ظاهر تمام میشود. اما این زندگی عاشقانه متصل میشود به تمام زندگیهای عاشقانهای که در مسیر اعتلای اهداف والای نظام اسلامی داستانی کوتاه یافتهاند. روایت کتاب «دیدار پس از غروب» کمی بعد از شهادت آقا مهدی و دیدار همسرش با مقام معظم رهبری تمام میشود. آقا مهدی نوروزی رفت تا ما بمانیم.
«بعد از چهلم آقا مهدی برگشتم تهران. باید خانه را تحویل میدادم. اما این بار تنها. وارد خانه که شدم بغضم ترکید. گوشه گوشه خانه یا بوی مهدی بود یا صدای مهدی بود یا یک نشانهای دیگر از او. بلند بلند گریه میکردم…»
منبع : روزنامه جوان